پیچیده دیدن آن نیز صرفا به دور باطل جلسات کارشناسی بدون خروجی مشخص با موجسواری برخی جریانات سیاسی ختم میشود. واقعیت اما این است که در نظام حاکمیت ورزش کشور راهبرد مشخصی برای تامین آتیه قهرمانان و سایر نخبههای ورزشی ترسیم نشده است. بسیاری از مدالآوران کشور از فرط التماس برای تحقق وعده استخدام یا دریافت پاداش به درجه استیصال رسیدهاند.
بسیاری از آنها پس از پایان عمر قهرمانی یا حتی در نیمه آن هیچ آیندهای را برای خود متصور نیستند تا جایی که تنها راه پیشرفت را در ادامه فعالیت زیر پرچم بیگانه میبینند.
از آنجایی که ورزش کشور نه به عنوان یک صنعت مولد همچون کشورهای توسعه یافته بلکه به عنوان چاه هزینه در سازمان دهی نظام مالی کشور دیده شده است، در سالهای گذشته سادهترین رویکرد جهت تامین منابع مالی در فدراسیونها، باشگاهها و بویژه هیاتهای استانی جذب مدیران دولتی و صنعتی و سیاسی_ اقتصادی به بدنه مدیریت این حوزه بوده است.
رویکردی که فضای مدیریت ورزش را به بهانه آورده مالی در دست غیرورزشیها قرار داده و آنچنان عرصه را تنگ کرده که کمتر ورزشکار و نخبهای امید دارد پس از پایان دوره ورزشی بتواند فعالیتهایش را در سایر بخشهای این صنعت ادامه دهد.
در نتیجه عملا نقشی برای خود به جز ورزشکار بودن در محیط ورزش قائل نیست و سعی میکند تا برای ادامه حیات ورزشی خود به سایر کشورها مهاجرت کند تا شاید در آنجا استخدام شود یا حداقل دریافتی مشخصی برای تامین معاش داشته باشد.
نگاهی به آمار اعضای هیات رییسه یا کارمندان لایههای مختلف فدراسیونهای ملی، باشگاههای ورزشی، پستهای سازمانی وزارت ورزش و حتی هیاتهای استانی نشان میدهد که ورزشکاران ایران در دنیای واقعی سهم پررنگی از گردش مالی ورزش ندارند. بالعکس سایر افراد وامانده از حوزههای دیگر کشور، ورزش را حیاط خلوت اعطای شغل و حقوق و دستمزد به ایل و تبار سیاسی، اجتماعی و قومی خویش میدانند.
پس شاید بهتر است برای حل معضل فرار نخبههای ورزشی کشور، یکبار برای همیشه تعارف را کنار بگذاریم و با تامین آتیه شغلی و اعطای منزلت اجتماعی به عناصر درگیر این حوزه، مساله را حل کنیم.