این آمار را باید زنگ خطر نظام حاکمیت ورزش برشمرد که چه در ابتدا و چه در انتهای کار خود نباید بیتفاوت از کنار آن گذر کند و حالت قهری نسبت به چنین اتفاقی بگیرد. پاک کردن صورت مساله با چسباندن انگ خائن و وطن فروش و بیغیرت و امثال اینها به چنین ورزشکارانی نه تنها به حل موضوع کمک نمیکند، چه بسا ورزشکاران دیگری را هم که چنین اندیشهای در سر دارند در این راستا ترغیب کند.
بهتر است تیمی از مدیران ورزشی به همراه جامعهشناسان و روانشناسان روی این پدیده که در حال رواج بین تعداد زیادی از ورزشکاران است، تمرکز کنند و با تحقیق و حوصله ریشهیابی کرده و راهحل کارآمدی برای حل این مسأله ترسیم نمایند. شاید تامین آتیه قهرمانان و بسیاری از مدالآوران کشور با تحقق وعده استخدام یا دریافت پاداش و به طورکلی بازنشستگی بیدغدغه تا حدزیادی گره از این مشکل بگشاید.
فرار نخبههای علمی و هنری از سالها قبل در حال وقوع است اما حالا فرار نخبههای ورزشی نیز که همگی در بازه سنی کمی هم قرار دارند افزایش یافته، از طرفی رویکرد بیتفاوتی یا منفی بسیاری از مدیران ورزشی که عملا راهکاری برای حل این موضوع ندارند هم هرروز نخبگان بیشتری را وارد این موج میکند.
نگاه بیتفاوت به ورزش همگانی و خلاصه شدن آن به چند روز مناسبتی در سال که فرصت مناسبی برای عکس یادگاری مدیران است در کنار افزایش فرار نخبههای ورزشی در دنیای قهرمانی گویای این واقعیت است که برخی دنیای ورزش را به حیاط خلوتی برای کسب مقاصد اقتصادی خود بدل کردهاند و نه تنها دغدغهای برای حل مسائل اینچنینی ندارند بلکه با رفتار خود به گسترش آن هم دامن میزنند.
بهتر است برای حل معضل فرار نخبگان ورزشی تعارفات را کنار بگذاریم و با شفافسازی صورت مسأله بهترین و کاربردیترین راهحل را بیابیم تا از همین جای راه جلوی ضرر را گرفته و به فکر منفعت ورزش باشیم و دیگر فرزندان وطن را در میادین بیناللملی زیر پرچم دیگر کشورها نبینیم.
به قلم:الهام محمدی مجد