یکی از رشتههای ورزشی مدال آور این دوره کاراته است که نه فقط در این دوره، بلکه همواره یکی از ستونهای اصلی مدال آوری ایران در عرصههای جهانی بوده است. در بازیهای همبستگی اسلامی 2025 نیز تیم ملی کاراته ایران با شایستگی بر سکوی اول رقابتها تکیه زد. قهرمانی کاراته ایران در این رقابتها مهر تاییدی بود بر تاکید همیشگی جامعه ورزش کشور بر حمایت از ورزش زنان، بهبود زیرساختها و باز کردن فضای ورزش کشور با هدف حضور بیش از پیش بانوان کشور در عرصههای داخلی و بینالمللی. زنان کاراته کای ایران با شایستگی تمام توانستند سه مدال طلای مسابقات را کسب کنند و موجب قهرمانی تیم کشورمان شوند.
اما موضوع اصلی در این یادداشت حضور کمرنگ ورزشهای در حاشیه در عرصه عمومی و سلطه رسانهای فوتبال- و شاید یکی دو ورزش دیگر- است که موجب به حاشیه رفتن دیگر ورزشها شده. در حقیقت اگر فوتبال را مرکز و ورزشهای دیگر را پیرامون در نظر بگیریم به نظر میرسد با هر چه بیشتر شدن سلطه فوتبال بر فضای رسانه، ورزشهای دیگر بصورت تصاعدی از مرکز دور شده و به سوی خارجیترین لایههای پیرامون میل میکنند. این آسیبی است که ناگزیر از برخورد با آن و برنامهریزی برای مهارش هستیم.
در مورد کاراته و شرایط رسانهای حاضر باید بگویم هنگامی که اخبار کاروان ایران را بررسی میکردم و چشمم به کاراته افتاد ناگهان غمی بر دلم نشست. این غم چه دلیلی میتوانست داشته باشد؟ مگر کاراته همواره در طی سالیان سال جز افتخار آفرینی و موفقیت در رقابتهای بینالمللی کار دیگری انجام داده؟! مگر جز اینکه کاراته دردی کش دیگران بوده است! پس علت چه میتوانست باشد؟
اگر متعلق به نسلهای پیش از دهه 1370 باشید احتمالا احساساتی شبیه من خواهید داشت. روزگاری که ما دوران کودکی و نوجوانیمان را در آن گذراندیم زمانه عجیبی بود. چیزها هنوز مثل امروز افسونزدایی نشده بودند و انقطاع شگرفی از دورانهای گذشته پدید نیامده بود. اگرچه از لحاظ جامعهشناختی و آنچه که ماکس وبر بیان کرده افسونزدایی از دنیا با آغاز دوران مدرن آغاز شد ولیکن با آغاز قرن 21 میلادی جهان در یک دوره افسونزدایی دیگر قدم نهاد. افسونزداییای که بسیار شدیدتر و رادیکالتر از پیش بود. ظهور اینترنت و گوشی هوشمند اتفاقی بود که تمام زندگی بشر را دگرگون ساخت.
اما اکنون از زمانی میگویم که هنوز رادیو رادیو بود و تلویزیون تلویزیون! هنوز قلک بود و الک دولک، و هنوز نفتی بود که گالنهای نفت را به کوچهها میآورد تا در علاءالدین قدیمیمان بریزیم تا گرمابخش خانهمان شود. روزگار ویدیو و فیلمهای یواشکی. بروس لی بود و راکی و آرنولد. استیو مک کویین و چارلز برانسون و کوجک. دوران طلایی فیلمهای رزمی و مبارزهای اسطورهای. و دوران کاراته بود. یادم میآید که در آن زمان هر چه که رزمی بود کاراته بود، حتی اگر کاراته نبود. حتی اگر کونگ فو بود باز هم کاراته بود. بله، اینگونه کاراته بر زندگی کودکانهمان سیطره داشت، تو گویی رویایی بود دست نیافتنی! حتما شمایل اکبر عبدی با آن لباس کاراتهاش در فیلم اجارهنشینها را به یاد دارید. همه اینها یادآور دورانی از زندگی چند نسل است که اکنون در بازهای از اواخر جوانی تا اوایل بازنشستگی به سر میبرند. جادوی کاراته در جان این نسلها سکنی گزیده بود، آنقدر عمیق که همین امروز هم میشود حضورش را احساس کرد.
اما آن روزگار گذشت. نسلهای جدید وارد زندگی شدند و روابط انسانی متحول شد. دیگر نوستالژی هم رنگ و بوی گذشته را نداشت. ما بزرگ شدیم و رویاهای کودکانهمان در عمق وجودمان دفن شدند. رویاهایی که هر از چندگاهی اگر فرصتی ببینند، هر چقدر کوتاه، از دخمه خاطراتمان بیرون میزنند و خودی نشان میدهند. میگویند «ما هنوز هستیم، همانطور که همیشه بودیم، اما تو کجایی»؟!
باری، در دنیای دوباره افسونزدایی شده، زمانی که همه ما آنچه را که بودیم فراموش کردهایم و مسیری دیگر در پیش گرفتهایم، یک چیز هنوز تغییر نکرده و آن کاراته است. با تمام اوج و حضیضها کاراته همچنان پرقدرت و استوار ایستاد و افتخار آفرید. شاید دین خود را به تمام نسلهایی که با رویایاش زندگی کردهاند پرداخته است و شاید امروز نوبت ما است که دین خود را به کاراته بپردازیم.
ایمان برین