از نظر روانشناختی، زمانی که مرزهای نقشهای حرفهای و اجتماعی محو میشود، سه اتفاق رخ میدهد:
1. جامعه دچار ًسرگیجه مرجعیت میشود. مردم دیگر نمیدانند برای دردهای خود به چه کسی رجوع کنند. وقتی هر کسی میتواند خود را کارشناس همه چیز دان بداند، در نهایت هیچکس واقعاً متخصص حقیقی نیست.
2. ارزش واقعی زحمت محو میشود. وقتی یک شبه میتوان از هیچ به اوج رسید، پیامی که به ناخودآگاه جمعی فرستاده میشود این است: زحمت نکش، فقط دیده شو! . اینجا است که شارلاتانیزم به یک استراتژی کاری تبدیل میشود.
3. اعتماد عمومی، این بنیان نامرئی جامعه، فرومیریزد. وقتی نمیتوانی تشخیص دهی که پزشک تو واقعاً پزشک است یا بازیگر، و روانشناس تو فیلسوف است یا بلاگر، در نهایت به همه کس و هیچکس اعتماد نخواهی کرد.
اما راه رهایی کجاست؟
این راه، نه در ایستادن و تماشا کردن، که در یک قیام آرام آغاز میشود. قیامی برای بازپس گیری معنا و تخصص .
· قیام برای عمق بخشیدن به جای عرضه کردن : انتخاب کنیم که در یک زمینه، عمیق و استاد شویم، نه در ده زمینه، سطحی و ناشی.
· قیام برای اعتبار درونی : به جای دنبال کردن "لایک و ویو ، به دنبال ساختن هویتی باشیم که در سکوت و خلوت خودمان نیز برایمان قابل احترام باشد.
· قیام برای مرزبندی سالم : به خود و به دیگران یادآوری کنیم که همه کاره، هیچ کاره است . شجاعت "نه" گفتن به فرصتهایی را که با هسته اصلی وجودمان در تضاد است، پیدا کنیم.
پاسخ نهایی شما به این آشفتگی چیست؟
آیا شما نیز در این توفان نقابها تسلیم میشوید و نقش بازی میکنید؟
یا شجاعت این را دارید که یک چیز باشید، آن هم به بهترین شکل ممکن؟
انتخاب با شماست. آینده حرفهها، کسبوکارها و حتی اعتماد در جامعه ما به این انتخاب بستگی دارد.
همین امروز، یک چیز واقعی بودن را آغاز کنید.
به قلم دکتر محمد ابراهیم مداحی