هجوم درد و رنج و اخبار ناگوار در روزهای اخیر به قدری سرعت گرفته که نمی دانیم به کدامیک بپردازیم. تا موضوعی را انتخاب می کنیم اتفاق جدیدی رخ می دهد. برخی از این اخبار هم به قدری وحشتناک و ناراحت کننده است که مسائل ورزش نزد آنها ناچیز است. رخوت جامعه را فرا گرفته و گویی بنا نیست اوضاع سامان بگیرد. هر روز صبح را با این امید بیدار می شویم که خدایا امروز اتفاقی نیافتاده باشد و هموطنان در صحت و سلامت باشند. از طرفی هم نمی توانیم نسبت به سایر مسائل بی تفاوت باشیم. هر کس به اندازه خود می بایست قسمتی از این کلاف سردرگم را بگیرد تا شاید راهی به رهایی بیابیم و از این روزهای ناگوار گذر کنیم.
پیش بینی کرده بودیم که موج جدید مهاجرت های ورزشی در راه است و این مسئله دیگر به رشته و افرادی خاص محدود نمی شود و اکنون مسئله ای فراگیر شده است. در طرف مقابل، با حجم عظیمی از بی توجهی مسئولان ورزشی کشور مواجهیم و این بی تفاوتی بسیار آزار دهنده شده است. نمی دانیم این مسئله هم خطای انسانی مدیران ورزشی وقت است یا مصلحتی در این سکوت ها نهفته است.
از همه اینها جالبتر رویکرد وزیر ورزش کشور در این اوضاع نا به سامان است. در این شرایط که ایشان باید به عنوان مدیر ارشد در راس امور قرار بگیرد و اتاق فکری تشکیل دهد و عوامل شکل گیری این رویداد در ابعاد مالی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و ... را مورد بررسی قرار بدهد و از وقوع چنین مسائلی برای آینده و شرایط دیگر ورزشکارانمان فکری بیاندیشد، به سوئیس سفر کرده است. سفری که هیچگونه ضرورت و توجیهی ندارد. آیا شورای برون مرزی یا سازمان بازرسی کشور درباره این سفر غیر ضروری ورود نمی کنند؟ هنگامی که رئیس کمیته ملی المپیک کشور به عنوان متصدی امور ورزش ایران در مجامع جهانی در این سفر حضور دارند، چه لزومی به رفتن سلطانی فر به این سفر بود؟
تنها جوابی که برای سوال فوق یافتم نحوه مدیریت بحران سلطانی فر در ماجرای برف گیلان بود. در آن زمان هم در حالی که همگان تصور می کردند بالاترین مقام حاکمیت در استان کنار مردم ایستاده، به یکباره سر از اخبار سراسری در آورد و امروز هم به جای اینکه در کشور باشد و سریعا کار گروهی تشکیل دهد و به بحران فراگیر در ورزش توجه کند، دغدغه ورزشکارانمان را رفع کند، به این سفر رفته است. و از آنجا تنها درباره موفقیت ها اظهار نظر می کند.
این بی تفاوتی جناب وزیر در نوع خود منحصر به فرد است. به محض صعود تیم ملی والیبال به المپیک پیام تبریک و بیانیه می دهد اما در رابطه با مهاجرت شطرنج بازان ما اعم از ورزشکار و داور، کیمیا علیزاده، و اکنون هم موج نارضایتی و بیانیه دادن ورزشکاران از جمله سعید معروف و خداحافظی خادم الشریعه سکوت پیشه می کند.
آیا سلطانی فر تنها وزیر روزهای خوشی و پیروزی هاست؟ این نا به سامانی ها، مهاجرت های ورزشی، مشکلات فدراسیون ها و صدها بدعتی که در این مدت ایجاد شده مرجعی جز وزارت ورزش و شخص وزیر دارد؟
واقعیت این است که اعتبار وزارتخانه در این سال هایی که سلطانی فر در راس آن قرار گرفته به طور قابل توجهی سقوط کرده است. گاهی تصور می شود که ایشان اهداف و نیات دیگری داشته اند و برای رفع آنها به ورزش آمده اند و وزارت ورزش جنبه نمادین و فرمایشی برایشان دارد. او به این جایگاه و سمت نیاز داشت تا اهداف خود و اطرافیانش را رفع کند و در این راه ورزش را بازیچه قرار داده است. و اگر چنین نیست چرا اوضاع چنین پیش می رود. برای ما تنها افسوس و این شعر مانده که بگوییم: افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد...
حسین_محمدی