ورزش یکی از «چیز»هایی است که از گذشته دور با زندگی بشر عجین بوده است. واژه «چیز» در گیومه گذاشته شده است چون روشن نیست که چه واژهای باید در جای آن قرار گیرد. امروزه به وفور میبینیم که از «علم ورزش» سخن گفته میشود و همه، اعم از افراد عادی و ورزشکاران و مسئولان از این تعبیر استفاده میکنند. چراکه تصور میشود پسوند علم با هرچه باشد به آن اعتبار میبخشد. یا حتی این تعبیر به نفع تعبیری دیگر کنار گذاشته میشود و از «تربیت بدنی» استفاده میشود. لازم نیست وارد این بحث شویم که دورانی وجود داشت که همه امیدها به علم بود و سرمشق علم، علوم تجربیای مانند فیزیک و شیمی بود. اکنون آن امیدها به ناامیدی تبدیل شده است. به یک دلیل ساده: علم فقط پاسخگوی نیازهای عملی و حوزههای مشخصی از نیازهای فکری بشر است. بررسی اصول اخلاقی، معنای زندگی، پدیدارهای دینی، درک و تفاهم بشری و خیلی از مباحث مهم دیگر در حوزه علم قرار نمیگیرد و نخواهد گرفت. شاید بگویید که فلسفه و دیگر علوم انسانی چنین وظیفهای را متقبل شدهاند؛ و اینها اگرچه علم نیستند اما دانش هستند. تفاوت دانش و علم در این است که علم به روشهای پژوهشیای اطلاق میشود که تاحدود زیادی تجربی و عملیاند یا دست کم از چنین روشهایی الگو برداری میکنند و همچنین موضوع آنها مادی است، در حالی که دانش به روشهای پژوهشیای اطلاق میشود که اولاً یک یا چند روش معتبر دارند، دوماً بررسی در آنها دقیق و محتاطانه است و در نهایت موضوع مشخصی دارند و لازم نیست روش تجربی و بررسی میدانی داشته باشند. نمونهای از علم، فیزیک است و نمونههایی از دانش که غیرتجربی باشد ریاضیات و فلسفه است. واضح است که علم جزئی از دانش است، یعنی بررسی دقیق و روشمند تجربی علم است و وقتی روش و موضوع تجربی نباشد از اسم عام دانش استفاده میکنیم. و بازهم به عبارتی دیگر، هر بررسی روشمند و دقیق دانش است که اگر موضوع و روش آن تجربی باشد علم خوانده می شود، در غیر این صورت دانش نامیده می شود. در قرون اخیر این بخش کوچک، یعنی علم، چنان پیشرفتی کرده است که خواهان از میان بردن بقیه دانش غیر«علمی» است. این رویا به وقوع نپیوسته و امید به وقوع آن هم در حال خاموش شدن است. بنابراین نباید از «غیرعلمی» بودن ورزش ترسید و وقتی این ترس زائل شود میتوان گفت ورزش علم نیست.
روشن است که ورزش علم نیست، زیراکه اولاً نمیتوان همانطور که «رفتار» حیوانات و گیاهان قابل پیشبینی است، رفتار ورزشکار قابل پیشبینی نیست، دوماًً موضوع ورزش سه چیز میتواند باشد: یا برد و باخت است یا مهارت بدنی یا تفریح. هیچکدام از اینها نمیتوانند موضوعی تجربی تلقی شوند. اصلیترین دلیل این امر ویژگی ذهن بشری است.
از میان رفتارهای بشر تعداد بسیاری کمی بدون تفکر انجام میگیرند، مثلاً اگر چیزی به طرف شما پرتاب شود بدون «تامل» و تفکر خود را کنار میکشید یا دست خود را سپر میکنید. اما رفتارهایی از این دست در میان مجموعه متنوع رفتارها بسیار کم هستند. در بقیه، تفکر بر رفتار سبقت میگیرد. نکته مهم آن است که تفکر قابل پیشبینی نیست. روانشناسی هر قدر هم پیشرفت کند نخواهد توانست تفکر بشر را پیشبینی کند- یعنی دقیقاً بداند شخص در یک موقعیت به چه چیزی میاندیشد. فرض کنید میان دو نفر که میشناسید دعوایی رخ داده است، به هیچ عنوان نمیتوان پیشبینی کرد که شاهدان رویداد به چه فکر میکنند. هرکس به چیزی فکر میکند، هرکس به طور متفاوت تقصیر و مقصر را مشخص میکند. حتی فرضاً اگر صد نفر شاهد تصادفی وحشتناک باشند هیچ دو نفری به یک چیز واحد فکر نمیکنند و احساس یکسانی ندارند. همین ویژگی کافی است تا رفتار انسان را غیرقابل پیشبینی کند.
روشن است که ورزش علم نیست، زیراکه اولاً نمیتوان همانطور که «رفتار» حیوانات و گیاهان قابل پیشبینی است، رفتار ورزشکار قابل پیشبینی نیست، دوماًً موضوع ورزش سه چیز میتواند باشد: یا برد و باخت است یا مهارت بدنی یا تفریح. هیچکدام از اینها نمیتوانند موضوعی تجربی تلقی شوند. اصلیترین دلیل این امر ویژگی ذهن بشری است. تا جایی که رفتار بشری بخشی از ورزش است، نمیتواند علم باشد.
ممکن است تصور شود که رفتار مانند تفکر نیست. چراکه عینی و خارجی است و میتوان آن را مشاهده کرد. بنابراین رفتار قابل پیشبینی است و میتواند موضوع بررسی تجربی باشد. اما چنین نیست. و لازم نیست تا در مورد آن به بررسی دقیق بپردازیم چراکه برخی مثالهای نقض آن را روشن میکنند. چنین مثالهای نقضی فراوانند: شاید یکی از خصوصیات اصلی همه جانداران، از جمله انسان، صیانت نفس و حفظ جان خود است. همه و در هر شرایطی جان خود را مقدم بر هرچیز میدانند. ممکن است کسی تصور کند بشر دست کم در چنین چیزهایی قابل پیشبینی است، یعنی میتوان پیشبینی کرد که وقتی جانش در خطر است تمام تلاش خود را میکند تا زنده بماند. به محض اندیشیدن به بسیار شهیدی که در تاریخ جان خود را عمداً فدا کردهاند چنین تفکری فرو میپاشد. کسانی را مییابید که عالماً و عامداً جان خود را فدا کردهاند. اما شاید بگویید چون این افراد به حیات اخروی و اجر شهادت واقف بودهاند از جان خود گذشتهاند. چنین توجیهی در معرض دو تردید اساسی است: نخست، بسیاری را خواهید یافت که چنین باوری دارند اما جان خود را مقدم میدانند. در جنگ تحمیلی بسیاری کسان بودهاند که به اجر شهادت و سعادت اخروی ایمان داشتهاند اما در پی شهادت نبودهاند. دوم، در میان بی خدایان و افرادی که به جاودانگی یا سعادت اخروی باور نداشتهاند نیز شهید وجود دارد، حتی در میان کمونیستها نیز «شهیدانی» وجود دارند که جان خود را برای یک آرمان دادهاند. هر طور که آن را توجیه کنیم باز هم به جایی نخواهیم رسید. همیشه در یک طرف افرادی هستند که شهادت را میپذیرند و در طرف دیگر کسانی که جان خود را دوست میدارند. پس تا جایی که رفتار بشری بخشی از ورزش است، نمیتواند علم باشد. اما دانش چه؟ آیا ورزش نمیتواند دانش باشد؟
حال که ورزش نه علم است و نه دانش پس چیست؟ پاسخ آن بسیار ساده است: حوزهای مستقل است. به همین دلیل است که ورزش کاملاً تن به سیاست و بازیهای سیاسی نمیدهد و تحت سیطره کامل علم یا دانش قرار نمیگیرد
چیزی که از عبارت «تربیت بدنی» برداشت میشود معنایی نزدیک به این است که ورزش نوعی دانش است، هرچند دانشی عملی. قطعاً آنگونه که ورزش را از علم بودن خارج کردیم، نمیتوان به سادگی آن را از شمول دانش خارج کرد. چنین کاری لازم هم نیست اما باید محتاط بود و واقعیت را به چنگ آورد. پس باید دانست که دانش ملاحظهای نظری است، در حالی که ورزش عملی است. ورزش مهارت است. اما مهارت چیست؟ شاید تعریفی ساده و دم دستی این باشد: توانایی بهره گیری از اصول و فنون خاص برای رسیدن به هدفی خاص. در ورزش حرفهای، ورزشکار از تواناییهای خود، ضعفهای حریف، اصول و قوانین آن ورزش و آزادیهایی که دارد برای برد استفاده میکند؛ و شخصی هم که قصد شرکت در رقابتهای ورزشی را ندارد از اصولی خاص برای رسیدن به هدفی خاص استفاده میکند، مثلاً برای رسیدن به سلامتی، قدرت بدنی، تفریح یا التیام رنجهای روانی. اما نباید از یاد برد که ورزش مهارتی عملی است. قبل از هر ورزشی باید مقداری دانش در مورد آن داشت و هدف از آن ورزش مقدار آن دانش پیشین را مشخص میکند. ورزشکار حرفهای دانشی به مراتب بیشتر از ورزشکاری عادی نیاز دارد. با این وصف، چیزی که نهایتاً مهم است خود ورزش است نه دانش آن. اهمیتی ندارد که چقدر دانش ورزشی دارید، مهم انجام آن است. اغلب تحلیلگران ورزشی از همه قهرمانان جهان دانش ورزشی بیشتری دارند، ولی هیچ کدام نخواهند توانست حتی مدالی ناقابل کسب کنند. چون عمل مهم است و دانش فرع بر آن است. اگر بخواهیم از این ملاحظات نتیجهای بگیریم این خواهد بود: ورزش دانش نیست، اما نیازمند به مقداری دانش اولیه است. یا به عبارتی دیگر، فقط بخشی از ورزش دانش است.
قبل از هر ورزشی باید مقداری دانش در مورد آن داشت و هدف از آن ورزش مقدار آن دانش پیشین را مشخص میکند. با این وصف، چیزی که نهایتاً مهم است خود ورزش است نه دانش آن. اهمیتی ندارد که چقدر دانش ورزشی دارید، مهم انجام آن است.
حال که ورزش نه علم است و نه دانش پس چیست؟ پاسخ آن بسیار ساده است: حوزهای مستقل است. به همین دلیل است که ورزش کاملاً تن به سیاست و بازیهای سیاسی نمیدهد و تحت سیطره کامل علم یا دانش قرار نمیگیرد. در هر کشور جوامع مختلفی هست، مانند جامعه سیاسی و جامعه علمی. جامعه سیاسی نمیتواند به راحتی جامعه علمی را به خدمت بگیرد و همانطور که جامعه علمی نمی تواند بر جامعه سیاسی تسلط داشته باشد. هر یک از این جامعهها قدرت و نفوذ خاص خود را دارد. جامعه سیاسی قدرتی دارد و میتواند کارهایی انجام دهد و جامعه علمی هم قدرتی دارد و میتواند موثر باشد. چیزی که خاستگاه و ریشه چنین جوامعی است این است که آنها حوزههایی مستقل هستند. به همین ترتیب در هر جامعه و کشوری جامعهای ورزشی وجود دارد. جامعه ورزشی مستقل است و قدرتی از آن خود دارد و میتواند در برخی زمینهها موثر باشد. همچنین، همانطور که جامعه سیاسی الگوها و افراد مشهوری دارد که با افراد سرشناس جامعه علمی متفاوتند، جامعه ورزشی هم برجستگان خود را دارد. اما نباید تصور کرد که چون این حوزهها و جامعهها مستقلاند پس تاثیری روی هم ندارند، بلکه میان آنها داد و ستد فراوان است. سیاستمداران وقتی میخواهند رای آوری خود را تضمین کنند به جامعه ورزشی روی میآورند و جامعه ورزشی وقتی با مشکلی غیرورزشی روبرو است به جامعه سیاسی یا جامعه علمی روی میآورد. پس اگر اینها مستقلاند، چرا در دانشگاهها رشتههای علمی مربوط به ورزش هست و چرا دولتها وزارت یا سازمانها و نهادهای ورزشی دارند؟
در هر جامعه و کشوری جامعهای ورزشی وجود دارد. جامعه ورزشی مستقل است و قدرتی از آن خود دارد و میتواند در برخی زمینهها موثر باشد
مشخص است که سیاست به معنای روش و قاعده اداره کشور با علوم سیاسی متفاوت است. با این حال اداره کشور یک مهارت است که نیاز به دانش دارد، و این نیاز تاحدودی از طرف جامعه علمی تامین میشود. اما برای سیاستمدار لازم نیست حتماً علوم سیاسی خوانده باشد، به وفور پزشکانی میبینید که مشاغل سیاسی غیرمرتبط دارند. به همین شیوه ورزش هم نیازمند نوعی دانش است که بخش بزرگی از آن از طرف جامعه علمی تامین میشود. چنین داد و ستدهایی ناقض استقلال این حوزهها نیست. با وجود این روابط متقابل، ورزش همچنان مستقل و خودکفا است.
ممکن است تعجب برانگیز باشد که چرا در مورد استقلال ورزش چندان به تفصیل توضیح دادیم. این امر دلیلی ساده دارد: این استقلال اکنون فراموش شده است. هرکس در صدد رام کردن ورزش برای خود است. سیاستمداران خواهان اعمال قدرت در ورزش هستند، نمایندگان هم همینطور. از این طرف جامعه ورزشی به حق در برابر این خواستهها مقاومت میکند و اغلب فراموش میشود ریشه نزاع در کجاست. حتی جامعه علمی هم در صدد حکومت بر ورزش است اما با مقاومت مواجه میشود. بنابراین نیاز است تا استقلال ورزش دوباره به رسمیت شناخته شود و به آن احترام گذاشته شود.