سواد ورزشی شامل تواناییهای فنی، شناخت قوانین، تمرین و تجربه میدانی است و برای موفقیت در ورزشکار بودن ضروری است. اما مدیریت ورزشی چیزی فراتر از چنین مواردی است؛ شامل برنامهریزی استراتژیک، مدیریت منابع انسانی، بودجه، بازاریابی، روابط عمومی و آداب اجتماعی و تحلیل دادهها میشود. مدیرانی که تنها بر دانش خود تکیه میکنند، اغلب این ابعاد حیاتی را نادیده میگیرند و سازمان را به مسیرهای اشتباه هدایت میکنند.
کارشناسان بارها هشدار داده آنکه این مدیران« ورزشکار مدیر نما»هستند. افرادی که با اعتماد به تجربه شخصی خود، دستورات و تصمیمها را بدون تحلیل و ارزیابی میگیرند و تصور میکنند موفقیت در ورزش، به معنای موفقیت در مدیریت است. نتیجه ، پروژههای نیمهکاره، بودجههای هدررفته و نارضایتی کارکنان و ورزشکاران و دیگر بخشهای مربوطه است.
یکی از اساتید برجسته مدیریت ورزشی معتقد است: «تجربه ورزشی یک ابزار است نه یک مجوز مدیریتی. مدیرانی که فکر میکنند چون خودشان ورزشکار بودهاند یا دانش فنی دارند، کافی است. فراموش میکنند مدیریت یعنی تصمیمگیری درست تحت محدودیتها با منابع محدود».
این نگاه بهویژه در فدراسیونها و باشگاهها دیده میشود. جایی که مدیران مسابقات ورزشی خود را بهجای آموزش مدیریتی بهعنوان برگ برنده نشان میدهند و تصمیمهای کلان بدون مشورت با کارشناسان یا استفاده از دادهها اتخاذ میکنند.
کارشناسان معتقدند راهکار مقابله با این مشکل، آموزش مدیریت ورزشی، الزام به گذراندن دورههای تخصصی و ایجاد سازوکارهای ارزیابی عملکرد مستمر است.هیچ تجربه ورزشی، بدون دانش مدیریتی و توان تحلیل، جایگزین تصمیمگیری صحیح و هدایت سازمان به سمت توسعه نخواهد شد.
درنهایت، ورزش کشور تا زمانی که مدیران خود را صرف باسواد ورزشی ارزیابی کند، در چرخهای از تصمیمهای احساسی و ناکارآمد گرفتار خواهد ماند. ورزش به مدیرانی نیاز دارد که بدانند چگونه، چه زمان و چرا تصمیم میگیرند؛ نه صرفاً مدیرانی که میدانند توپ را چگونه به گل برسانند.
هستی جعفری