همه تاکنون با تعبیرهایی مثل «بازی زیبایی بود» یا «خیلی زیبا بازی کردند» مواجه شده ایم. آیا زیبایی با ورزش و بازی ورزشی ارتباطی دارد؟ شاید در نگاه اول صحبت از زیبایی در ورزش غریب بنماید اما مسلماً در بررسی عمیقتر چنین نیست. یک بازی خوب را در نظر بگیریم: اصولی کلی هست که باید رعایت شود؛ اما این اصول فقط راهنماها و قواعدی برای محدود کردن برخی تندروی هاست. پس بازیکن به اندازه کافی آزادی دارد که بتواند اثری هنری خلق کند. به همین خاطر گاهی بازیهایی میبینیم که دیدن آنها چیزی است مثل گوش دادن به موسیقی. یعنی یک یا چند بازیکن در مقابل هم قرار گرفتهاند و مشغول فعالیتی هستند به نام بازی ورزشی. گاهی بازی آنها به گونهای است که دیدن آن برای ما لذت بخش و مفتون کننده است. گاهی دو تنیسور طوری بازی میکنند که میتوان ساعتها بدون خستگی به بازی آنها نگاه کرد؛ همانگونه که میتوان ساعتها به مینیاتورهای ایرانی نگاه کرد.
همچنین، اگر دیدن بازی ورزشی را با دیدن یک فیلم مقایسه کنیم این مسئله روشنتر خواهد شد. در فیلم تعدادی بازیگر از روی فیلمنامهای بازی میکنند و ما از دیدن کار آنها لذت میبریم. در یک بازی ورزشی هم میتوان گفت قواعد بازی همان نقش فیلمنامه را دارند و بازیکن از روی آنها هنر خود را به نمایش میگذارد. ما از دیدن بازی آنها لذت میبریم، همانطور که از دیدن بازی بازیگر لذت میبریم. بنابراین روشن است که در ورزش زیبایی وجود دارد. اگر تاکنون به آن پرداخته نشده است یک دلیل ساده دارد: چنان واضح و روشن است که به فراموشی سپرده شده است. حال که میدانیم میتوان از منظر زیباشناختی به ورزش نگاه کرد لازم است تا کمی در این نوع نگاه خاص دقیق شویم.
اغلب تصور میشود که زیبایی در نظم است اما این دیدگاهی ناپخته است. زیبایی قابل تعریف نیست و همیشه هم با نظم تعریف نمیشود. خلق زیبایی یادگرفتنی نیست و ما معمولاً آن را کار نبوغ هنرمند میدانیم. اینکه آن را به نبوغ هنرمند مستند میکنیم در واقع سرپوشی است برای جهل ما. چون نمیدانیم منشاء زیبایی چیست و سازوکار خلق آن کدام است به سادگی میگوییم که نبوغ هنرمند خالق آن است. البته این به این معنا نیست که هنر هیچ قاعدهای ندارد یا به طور کلی آموزش پذیر نیست. هر هنرمندی پیشتر برخی آموزشها را دریافت کرده است و برخی شگردهای هنری را فراگرفته است، اما اگر فقط به همین اصول و شگردها اکتفا کند اثر هنریای که پدید میآورد بسیار پیش پا افتاده خواهد بود.
این توضیح از آن جهت لازم بود تا نشان دهیم بازیکن هم به نوعی هنرمند است. همه بازیکنان پیشتر آموزش ورزشی رشته خاص خود را دیدهاند ولی زیبایی بازی آنها فقط و فقط وقتی است که صرفاً به این آموزشها اکتفا نکنند. اثبات چنین چیزی بسیار ساده است: اگر بازی خوب فقط این اصول و شگردها بود آن وقت هرکس میتوانست با پشتکار و آموزش طولانی مدت قهرمان ورزشی هر رشتهای شود. اما این گونه نیست و حتی قهرمانهای ورزشی فقط در رشته خودشان قادرند هنرمندی کنند. معمولاً این مسئله را این گونه میگوییم که هر کس در رشتهای خاص استعداد دارد. بنابراین بین بازیگر سینما و تئاتر و بازیکن ورزشی تفاوت بزرگی نیست. هر دو هنرمندند. همانطور که بازیگر شگردهایی از بازیگری یاد گرفته اما در عمل باید خود هنرمندی کند، بازیکن ورزش هم باید در عین استفاده از آموزش پیشیناش در زمین مسابقه هنرنمایی کند. در این صورت زیبایی خلق میشود و دیدن آن لذت بخش خواهد بود. تا اینجا به بازیکن به مثابه هنرمند پرداختیم اکنون لازم است تا به نوع نگاه ما به آن هم بپردازیم. چراکه زیبایی را از دو منظر میتوان دید: نخست از دید خالق آن، یعنی هنرمند؛ و دوم از دید مخاطب آن، یعنی بیننده، شنونده یا خواننده.
دیدن بازی ورزشی همانند دیدن یک فیلم سینمایی است و پیشتر گفتم که نباید زیبایی آنها را به نظم حوالت داد. ممکن است فیلمی ببینیم که نظم آن عمداً از بین رفته باشد اما همچنان زیبا باشد. اما ما چگونه زیبایی را تشخیص میدهیم؟ چون خلق زیبایی اصول معینی ندارد، تشخیص آن از جانب مخاطب هم نمیتواند قاعدهمند باشد. یعنی اگر خلق زیبایی اصول و قواعدی داشت که هنرمند صرفاً آنها را به کار میگرفت آنگاه ما که اثر هنری را میدیدیم از طریق همان اصول میتوانستیم بگوییم اثری هنری چرا زیباست. اما چنین اصولی وجود ندارد؛ و، نه هنرمند از آن بهره دارد و نه ما میتوانیم با توسل به آنها توضیح دهیم چیزی چرا زیباست.
هر اثر هنری وقتی در برابر ماست اگر با دیدی باز و با توجه دقیق به خود اثر توجه کنیم میتوانیم بدانیم که زیباست یا خیر. توجه دقیق یعنی اینکه فارغ از حب و بغض یا برای سودمندی یا حتی از منظر دینی و اخلاقی به آن نگاه کنیم. اگر نگاه ما مصلحت بینانه یا با حب و بغض باشد نمیتوانیم زیبایی هیچ اثری را ببینیم. شعر رودکی با شعر حافظ بسیار متفاوت است و اگر بخواهیم هر دو را با یک مجموعه قواعد بسنجیم حداقل یکی از آنها از آزمون سربلند بیرون نمیآید. همچنین زیبایی یک نقاشی با زیبایی یک شعر یا فیلم متفاوت است. هر هنری و هر اثری خود یک جهان را بازنمایی میکند که با وارد شدن در آن جهان میتوان شکوه آن را دید. حتی نباید اصول اخلاقی را به نحو افراطی در تجربه زیبایی دخیل کنیم، زیرا در این صورت اثر هنری به چیزی آموزشی بدل خواهد شد.
به همین شیوه وقتی وقتی مشغول تماشای یک مسابقه هستیم میتوانیم با تعلیق علائق و سود و زیان و مسائل زندگی روزمره از زیبایی آن لذت ببریم. انگار که داریم فیلمی را در سینما یا نمایشی را در تئاتر میبینیم. هر بازی زیباییهای خود را دارد. بازیکنان هم خصوصیات خود را دارند. هر بازیکن روش بازی خود را دارد. شیوه دویدن اوسین بولت با نحوه روی مارتین بسیار متفاوت است. ممکن است وقتی دوندهای شروع میکند بنابر عادتش در ابتدا تمام توانش را استفاده نکند و در پایان این کار را بکند و دوندهای دیگر به گونهای دیگر و عکس آن بدود. هر دو نوع دوندگی میتواند زیبا باشد و این به هنر دونده بستگی دارد که آن را زیبا کند یا نه. به همین خاطر نمیتوان گفت که کار دوندهای که با سرعت شروع میکند زیباتر از عکس آن است. باید با بازی مواجه شد و آنگاه گفت که چه چیزی زیباست. حتی در فوتبال وقتی فوتبال لیگهای اروپایی را میبینیم میتوانیم نهایت لذت را ببریم. بازی به گونه دقیق و حساب شده بازی میشود و به همین خاطر زیباست. توپ با ساختاری زیبا در زمین جابجا میشود و این هنرمندی بازیکنان است. اما لیگهای داخلی خودمان کمتر زیبا هستند. دیدن بازی تیمهای خودمان به نوعی خاص و پریشان است. توپ با سرگردانی در زمین جابجا میشود و بیننده دچار سرگیجه میشود و همین امر از زیبایی آن میکاهد.