در سفره خانه غلغله ای بود و هر کسی سعی می کرد گوشه کاری را بگیرد تا همه چیز خوب پیش برود. دوستان و آشنایان و علاقمندان در سفره خانه جمع شده بودند تا دربی را دور هم تماشا کنند. سلطان نگران بود و مرتب سلطان زاده را تذکر می داد که مراقبت کن اتفاقی نیفتد تا دوباره در سفره خانه را تخته کنند و من مجبور شوم از آبروی خود خرج کرده و برای بازگشایی آن ریش گرو بگذارم. سلطان زاده خنده ای از سر بی دردی کرد و گفت: پدر جان انسان مگر آبرو را برای توی ویترین یا سر طاقچه می خواهد؟ آبرو برای خرج کردن است و چه خرجی باصرفه تر از هزینه کردن آن برای سفره خانه. مگر نه این است که هر کسی را چند روزی نوبت است.
یکی از کریمان یعنی مهندس تجهیزی که او نیز در سفره خانه حضور داشت به میان سخن سلطان زاده پرید که فرزند اندازه نگه دار و به در آمد سفره خانه مغرور مشو و اینگونه پدر را پاسخ مده. نگاهی به درآمدهای حاصله من بیانداز و ببین که چگونه متواضع رفتار می کنم.
یکی از آن میان نهیبی به تجهیزی زد که تو بهتر است بجای هر کاری مراقب برق سفره خانه باشی که مبادا قطع شود یا اتصالی کند و فضاحتی ببار بیاورد. مهندس تجهیزی از این تشر روی در کشید و گوشه ای رفت. سلطان از در دلجویی برآمد که تجهیزی جان غم مخور و در فکر توسعه خودمان باش من بیدی نیستم که با این بادها بلرزم و به خاطر چند خطا، هرچند هم که بزرگ باشند رفاقت را کنار بگذارم. نمیبینی مشتریان سفره خانه همیشه چه اظهارنظرهایی به من می کنند اما من آنها را به هیچ می گیرم.
اقای داوری که اوضاع را چنین دید قصد خروج از سفره خانه را داشت که سلطان فرمان داد بنشین تو مثلا جانشین من هستی، باش تا دربی تمام شود. داوری گفت قربانت گردم درست است که سالهاست نه تنها ما بلکه فرزندانمان نیز دوستی و رفاقتی ناب دارند و عوامل پیوندی محکمی داریم اما این یک جا اختلاف داریم و توپ و تور من با توپ و تور شما فرق می کند پس بگذارید زمان را از دست ندهم و از سرگرم شدن خلق خدا به این توپ و تور حداکثر بهره را ببرم تا مبادا آن یکی توپ و تور از دستمان خارج شود، اینجا که مال خودمان است. سلطان گفت نگران مباش آنجا هم مال خودمان است اگر هم اتفاقی افتاد چیزی از قدرت تو کم نمی شود و همین جا بغل خودمان می مانی. این پست ها و مقام ها رفتنی است آنچه که باقی می ماند دوستی ها و رفاقت و منافع مشترک است که ما در این زمینه هم خودمان و هم فرزندانمان بسیار نزدیک هستیم. نمی بینی به خاطر حق سفره چگونه زیر میز زده ام و حتی قوانین خودم را هم لغو می کنم.
دربی شروع شد و هیجان سفره خانه را گرفت با هر توپی که این طرف و آن طرف می رفت هیجان سفره خانه هم بالا می رفت. سلطان دست به دعا برداشت که نتیجه مساوی شود تا مبادا خود و یار قدیمی اش مورد عنایت قرار بگیرند اما از شانس او چنین نشد و بعد از بی هنری آن رفیق شفیق یعنی مهندس تجهیزی ناتوانی این رفیق نیز آشکار شد. نیمی از حاضرین سفره خانه سلطانی او و رفیقش را به دشنام گرفتند اما سلطان که ثابت کرده گوشش بدهکار این حرفها نیست و با خاصه خرجی ها خیالش از جمع کردن طومار توسط ناظران جمع است چرتکه را که به نام کامپیوتر به رئیس اتحادیه قالب کرده بود بیرون کشید تا بتواند با آمار و ارقام ثابت کند که همه چیز بهتر از گذشته است و اینها که انتقاد می کنند و دشنام می دهند عده ای غرض ورز بیش نیستند که نمی توانند تدبیر ما را ببینند.
سایر کارمندان سفره خانه نیز با حسرت نظاره گر سلطان بودند که چگونه او هیچ التفاتی نمی کند و در روزگاری که همه نگران همکارنشان هستند که مبادا سفره خانه های رقیب آنها را ببرند سلطان فقط فکر خود و اطرافیان است.