منهای فوتبال- خانواده فقیری بودیم با ۶ برادر و یک خواهر که با پدر و مادرم جمعا ۹ نفر میشدیم. پدرم کارگر بود و به سختی معیشت زندگی را فراهم میکرد. تقبل مشکلات هزینه درس و تحصیل فرزندان و اجاره اتاق محقر پدر را سخت تخت فشار قرار داده بود. برادران یک به یک از تحصیل بازماندیم تا در کسب معاش کمک حال پدر شویم. برادر بزرگم گچ کاری پیشه کرد و بعد از مدتی من هم به عنوان کارگر ور دستش شدم. نوجوان بودم و مثل خیلی از هم سن و سالها شیفته قهرمانانی چون بروس لی و آرنولد، دلم میخواست ورزش کنم اما پول کافی برای ورود به باشگاه و تهیه لباس نداشتم. بالاخره مسئول باشگاه پارس در شیراز اجازه داد با حداقل پرداختی تمرین کنم. صبح تا غروب کار می کردم و عصر میرفتم باشگاه. اغلب اوقات فرصت شستن دست و صورت نبود و با همان لباس و دستهای گچی خودم را به محل تمرین میرساندم. یکبار مسئول باشگاه به خاطر اینکه لباس ورزش نداشتم به من اعتراض کرد. گفتم، پول کافی برای تهیه لباس ورزشی ندارم و او لباس مناسب ورزش در اختیارم قرار داد.
این جملات بخشهایی از خاطرات زندگی ورزشی هادی چوپان است. شاید شنیدن ادامه قصه زندگی و پیشرفت این قهرمان و بیان تجربیات وی خالی از لطف نباشد.
زمانی که شاگرد گچکار بودم خیلی تلاش کردم حداقل یک دوچرخه داشته باشم تا مسیر محل کار و باشگاه را طی کنم اما در توانم نبود تهیه کنم. بعد از مدتی که بدنم کمی فرم گرفته بود، به پیشنهاد مدیر باشگاه در یک مسابقه شرکت کردم اما داور مرا کنار زد چون بدنم به هیچ عنوان در حد دیگر شرکت کنندهها نبود. خیلی خجالت کشیدم و غصه خوردم اما از پا ننشستم و کم کم پیشرفت کردم و خودم را تا حضور در تیم ملی بالا کشیدم. ۵ سال در ترکیب تیم ملی حضور داشتم طی این مدت توانستم ۴ طلا و یک نقره جهان و یک طلا و عنوان قهرمان قهرمانان آسیا برای ایران کسب کنم اما هر اندازه که موفقیت به دست میآوردم باز هم مورد توجه مسئولان قرار نمیگرفت. با مقام اولی جهان برگشتم شیراز حتی یک نفر به استقبالم نیامد. اصلا کسی نگفت کجا رفته بودی و چه کار کردی؟ چارهای نبود فردا صبح زود بلند شدم و رفتم سرکار! مشکلات زندگی همچنان ادامه داشت. به عنوان مثال پول کافی برای خرید بلیت هواپیما نداشتم و مجبور بودم برای حضور در فدراسیون یا مسابقات از شیراز تا تهران اتوبوس سوار شوم. یک بار کسی نپرسید با مشکلات مالی چگونه سر میکنی آیا خانه و زندگی داری؟ قهرمان حرفهای هستم. مدال جهانی دارم اما پراید سوار میشوم. ناراحت هم نیستم چون افراد به شخصیتشان شناخته میشوند. خیلیها وقتی اندام مرا میبینند تعجب میکنند چگونه روی صندلی پراید جا میشوم؟
برخی میپرسند چرا با جوایز قهرمانیها سروسامانی به زندگی نمیدهم؟ آنها نمیدانند یک بدنساز حرفهای باید سالیانه حدود یک میلیارد هزینه آمادهسازی خود کند. هزینه یک روز آمادهسازی من حدود یک میلیون تومان است. ۸ وعده غذا، موز و میوه، مکمل و هزینه سفر اگر بیشتر از آنچه که گفتم نباشد، کمتر نیست. روزی ده تن وزنه جابهجا میکنم. با دمبلی کار می کنم که ۷۵ کیلو وزن دارد و ۳۵۰ کیلو اسکات میکنم. بنابراین جوایز و حتی کمک اسپانسر به جایی نمیرسد. از طرفی قبل از اینکه جایزه را بدهند مالیاتش را کم میکنند. به این موارد باید هزینههای خانواده و رفت و آمد فامیل و دوستان هم اضافه شود. گاهی اوقات برخی نیازمندان با دیدن اندام ما یاد پهلوانان قدیمی میافتند و تقاضای کمک دارند. ما و گوش شکستهها در جامعه متمایز هستیم بنابراین باید خیلی حواسمان جمع باشد که کار نادرست انجام ندهیم. تشخیص خیلی از ورزشکاران ناشناس برای مردم آسان نیست اما بدنسازها و کشتیگیران خیلی زود شناخته میشوند.
چوپان میگوید: خیلیها به من میگویند با توجه به موقعیتی که دارم و درخواست کشورهای مختلف، چرا مهاجرت نمیکنم؟ پاسخ من به آنها این است که عاشق ایرانم و حاضر نیستم این آب و خاک مادری را با هیچ جای دنیا عوض کنم. دومین ایرانی بعد از مرحوم بیت الله عباسپور هستم که توانستم به مسابقات مستر المپیا راه پیدا کنم و اولین آسیایی هستم که در این میدان بزرگ به مدال رسیدم. مسابقات مستر المپیا در واقع المپیک پرورش اندام دنیاست. تنها ۵ نفر بدنساز برتر جهان به این مسابقات راه پیدا میکنند و من توانستم در میان این ۵ نفر به مدال برنز برسم. این افتخار متعلق به مردم ایران است ولو اینکه مسئولان ورزش توجهی به این موفقیت نداشته باشند.
ما در ایران نزدیک به دو میلیون نفر بدنساز داریم. این پتانسیل در نوع خود بینظیر است. با این تعداد میتوانیم مدالهای متعدد جهانی و مستر المپیا را به دست آوریم و در جهان انگشتنما شویم اما متاسفانه دستاندرکاران ورزش و حتی فدراسیون چندان به این مهم توجه ندارند. یک نفر سالهای طولانی رییس فدراسیون بود اما آنطور که باید و شاید نتوانست به جامعه این ورزش خدمت کند. الان هم که فرد جدیدی مصدر کار شده، امیدوارم وی بتواند تحولی در ورزش بدنسازی ایجاد کند.
بخش پایانی سخنان قهرمان بزرگ پرورش اندام ایران و جهان انتقاد از دو دیدگاه منفی نسبت به ورزشکاران این رشته است. نخست اینکه عدهای از مردم گمان میکنند بدنسازان به لطف داروهای جورواجور اندام خود را حجیم و عضلانی میکنند. موضوع دوم، سپردن نقش منفی به بدنسازان و خلافکار نشان دادن آنها در فیلمهای سینمایی و تلویزیونی است. به جرات می توانم اذعان کنم بیش از ۷۰ درصد حجم عضلات ورزشکاران بدنساز با یک رژیم غذایی حساب شده درست میشود و مکملها تنها ۳۰ درصد در پرورش اندام نقش دارند. تاکید می کنم تمام ورزشکاران حرفهای دنیا از مکملها بهره میگیرند زیرا علم امروز چنین مجوزی را به آنها میدهد. همانطور که افراد عادی از ویتامینها استفاده میکنند، بدنسازان و قهرمانان دیگر رشتههای ورزشی هم از مکملها بهره میبرند این برای بدنسازان عیب نیست. آنها همان کاری را میکنند که تمام ورزشکاران انجام میدهند. در ارتباط با سپردن نقشهای منفی به بدنسازان سخت به این مسئله اعتراض دارم. نمیدانم برخی فیلمسازان و کارگردانان با چه دلیل و استدلالی نقشهای منفی را به عهده ورزشکاران خصوصا بدنسازان میگذارند؟ متاسفانه این فرهنگ غلط باعث لطمه زدن به ورزش و ورزشکاران میشود. چند بار هم از من خواسته شده تا چنین نقشهای منفی را برعهده بگیرم که نپذیرفتم. انتظار دارم دوستان اهل هنر در این باره تجدید نظر کنند.
گذشته پرمشقتی داشتم اما با مقاومت و تلاش توانستم به جایی برسم که تاکنون هیچ بدنساز ایرانی و آسیایی به آن دست نیافته؛ به همه ورزشکاران توصیه می کنم از سختیها و مشکلات هراسی به دل راه ندهند. به مسئولان ورزش هم سفارش می کنم اگر واقعا توان اداره اموری که به آنان سپرده شده را ندارند بیجهت مسئولیت قبول نکنند.
به قلم: محمدرضا کاظمی