جرج برنارد شاو معتقد بود که آمار بزرگترین دروغ تاریخ است. نگاه به عدد و رقم دو جنبه دارد. از یک سو ما را به تحرک وادار می کند تا آن را بهبود بخشیم، که این مسئله از حس سیری ناپذیری انسان سرچشمه می گیرد و از سوی دیگر ممکن است دچار زوال و نابودی شود؛ چراکه ممکن است در محدوده آمارها و عدد های آن باقی بمانیم. طبیعی است که اگر فقط در عدد و رقم باقی بمانیم نابود می شویم. کم نبودند کسانی که می خواستند همه مسائل را از دریچه ریاضیات نگاه کنند. دکارت فیلسوف فرانسوی هم درصدد بود از فلسفه، علمی مانند ریاضی بسازد که همیشه دو به اضافه سه بشود پنج. اما تنها ریاضیات است که می تواند با اعداد و معادلات معین به بقای خود ادامه دهد. اما زمانی که انسان و زندگی انسانی به طور مستقیم درگیر موضوع می شود، شرایط تغییر می کنند.
جرج برنارد شاو معتقد بود که آمار بزرگترین دروغ تاریخ است.
در اعداد چیزی به عنوان شرایط جغرافیایی، انگیزه انسانی، منفعت، احساس، عشق، محبت و رقابت وجود ندارد اما هر گاه پای انسان به میان بیاید، با عواطف انسانی درگیر می شویم و در این زمان است که دیگر عدد و رقم در آن جایگاهی ندارند.
ورزش هم از این مسئله مستثنی نیست. کمتر رویدادی را در ورزش سراغ داریم که در آن شگفتی نباشد. شگفتی چیست؟ آیا چیزی جز غیر قابل انتظار بودن و رخداد مسئله ای دور از انتظار ماست؟ اگر ورزش را به عدد فرو بکاهیم چیزی برای آن باقی نمی ماند. آیا همیشه هر کشوری که سرمایه گذاری بیشتری کند، همه عناوین را کسب می کند؟ آیا هر باشگاهی که پول بیشتری خرج کند لزوما قهرمان می شود؟ بدیهی است که همیشه اینگونه نیست. پس همه چیز پول و اعداد و آمار نیست. کم نبودند قهرمانانی که به صورتی ناباورانه در مقابل جوانی جویای نام و ناشناخته از دور مسابقه کنار رفتند. ورزش جان مایه ای جدای این مسائل طلب می کند و اعداد و ارقام تنها جذابیت و لذت ورزش را از بین می برند. جذابیت ورزش در غیر قابل پیش بینی بودن آن است. فیلم «شتاب» تولید سال 2013 سینمای انگلیس، آلمان و آمریکا نمونه خوبی برای باز شدن این مسئله است.
ماجرای فیلم به زندگی دو نفر از قهرمانان فرمول1 به نامهای نیکی لاودا و جیمز هانت اختصاص دارد. این فیلم به حوادث سال 1976 فرمول یک می پردازد که در آن نیکی لاودا تا پای مرگ در یکی از مسابقات رفته و بعد از سوختگی شدید، پس از 6 هفته به میدان مسابقه باز می گردد. کم شدن فاصله امتیازات بهانه و انگیزه خوبی بود تا لاودا به فکر سوختگی ریه و صورت خود نباشد. این بازگشت و کم شدن فاصله، بر جذابیت فرمول یک آن سال تاثیر بسزایی داشت.
فیلم با این دیالوگ آغاز میشود: «هر ساله 25 نفر در مسابقات فرمول1 کار خود را آغاز می کنند و در آخر 2 نفر در این مسابقات جان خود را از دست می دهند». خوب است از خود بپرسیم که چرا انسان ها به رشته ای می روند که خطر مرگ در آن بسیار بالاست و همچنین چرا مردم به چنین رشته هایی علاقه پیدا می کنند؟ آیا چیزی جز عدم قطعیت، غیر قابل پیش بینی و هیجان انگیز بودن آن است. تماشاگر خیلی در خطر نیست البته اگر در کنار پیست نباشد، اما راننده ها خود می دانند که در هر مسابقه و پیچی، مرگ در کمین است. نیکی لاودا در مسابقات 1976 حدود یک دقیقه در آتشی به حرارت 800 درجه سانتی گراد سوخت و پس از شش هفته خود را به ادامه مسابقات رساند، این علاقه و دیوانگی به سوی مرگ از کجا ناشی میشود؟ درجه حرارت 800 عدد کمی نیست. آیا یک ریاضیدان و یک مورخ حاضر است چنین عددی را تحمل کند؟ اما چه چیز است که باعث می شود یک ورزشکار چنین خطری را بپذیرد؟
سرکشی، یاغیگری، ذهن خیال پردازانه به همراه دیوانگی را از ویژگیها و مشخصه های رانندگان فرمول1 می دانند. در همه رشته های وزشی اعم از فوتبال، بوکس، کاراته و ... خطر و آسیب دیدگی وجود دارد اما فرمول1 با آن سرعت های دیوانه وار به خطر نزدیکتر است. یک لحظه اشتباه، کمی زود پیچیدن و یا دیر پیچیدن می تواند به مرگ منجر شود، مرگی که در پس و پیش هر پیچی نهفته است. برخورد با گوشه پیست مثل سایر مسابقات اتومبیلرانی نیست که با خسارت به بدنه ماشین پایان یابد، بلکه در بیشتر موارد آسیب دیدن مرگ، قطع نخاع و ... را در پی خواهد داشت. در جایی از فیلم جیمز میگوید: «هر چه قدر به مرگ نزدیکتر باشی احساس سرزندگی بیشتری میکنی و همین سبب میشود تا قدر لحظات زندگی را بیشتر بدانی». این مقدار نزدیکی به مرگ توام با نوعی تفکر است. تفکری که تمام احتمالات خطر را می داند، اما آن را می پذیرد.
فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده است. لاودا نماد یک راننده متشخص و تحصیلکرده به همراه حس برتری جویی سیری ناپذیر اما عاقل است که تمام احتمالات را لحاظ می کند. در طرف دیگر، جیمز هانت قرار دارد، راننده ای خوش گذران که چون همیشه مرگ را نزدیک خود می داند تلاش می کند تا تمام لحظات خارج مسابقه را با خوش گذرانی سپری کند؛ چراکه هر مسابقه می تواند آخرین مسابقه وی باشد.
لاودا: خوشبختی مثل دشمن آدم میمونه، ضعیفت میکنه و باعث میشه شک و تردید به جونت بیفته، چون یک دفعه متوجه میشی که چیزی برای از دست دادن نداری.
همسر لاودا: وقتی خوشبختی رو سد راحت بدونی، یعنی خیلی دیر شده و از همین حالا بازنده ای.
به طور کلی می توان بیان کرد که تمام رانندگان فرمول1 با نوعی از تفکر مرگ اندیشی زندگی می کنند. در سکانسی از فیلم می بینیم که تماشاگری قبل از آغاز مسابقه از لاودا امضا می خواهد و در این حین از او میخواهد که تاریخ هم بزند زیرا ممکن است که این آخرین امضا لاودا باشد. این صحنه نشان می دهد که طرفداران این رشته ورزشی نیز آگاهی دارند که مجذوب چه رشته ای هستند. مسابقه ای که می تواند آخرین مسابقه راننده محبوبشان باشد. هم راننده هم طرفدار آگاه هستند که از چیزی لذت می برند، لذت و جذابیتی که می تواند پایان بسیار بدی داشته و به مرگ ختم شود.
وقتی خوشبختی رو سد راحت بدونی، یعنی خیلی دیر شده و از همین حالا بازنده ای.
روز بعد، در مسابقه آن تصادف شدید رخ می دهد و می بینیم که ترس از باخت و بهانه کردن خوشبختی در خیال قهرمان باعث می شود تا باخت برایش به ارمغان بیاید. تصادفی که می تواند تمام آرزوهای او را بر باد دهد. لاودا که سال 1975 قهرمان شده بود و در سال جدید بازی ها هم با اختلاف برتر بود اما مجبور شد برای اینکه قهرمانی را از دست ندهد، بعد از آن حادثه وحشتناک زودتر به میادین بازگشته و به رقابت بپردازد. پیش از آن مسابقه در شرایط جوی تصمیم داشت مسابقه را کنسل کند زیرا رانندگی در باران و خطرناک بودن پیست را برای همه خطرناک می دانست. اما جیمز مانع شد، زیرا در صورت لغو مسابقه این لاودا بود که با اختلاف برای بار دوم قهرمان می شد. این حس رقابت و جنون برای «شتاب» به سوی مرگ بود که با آن آسیب های جدی وی را به میدان مسابقه باز گرداند.
در آخر فیلم می بینیم که هر دو قهرمان مجددا با هم رو به رو می شوند.، اما اینبار در فرودگاه. لاودا در حال آماده شدن برای مسابقات 1977 هست تا انتقام سال گذشته را بگیرد. هانت در حال سفر به مراسم عروسی دوستش است اما لاودا در حال یادگیری خلبانی؛ چراکه معتقد است خلبانی می تواند به رانندگی وی در مسابقات کمک کند.
لاودا از هانت سوال می کند که چه زمانی تصمیم دارد تمرینات پیش فصل خود را آغاز کند، و هانت در جواب می گوید دیگر قصد مسابقه دادن ندارد؛ زیرا در بزرگترین رویداد زندگی خود شرکت کرده و قهرمان شده و دیگر نمی خواهد جان خود را به خطر بیاندازد. هانت در آن روز بارانی حاضر بود مرگ را به جان بخرد تا قهرمان شود اما حال، مسابقات و دنیای فرمول1 برای او به پایان رسیده چرا که خود را به دیگران ثابت کرده و به هر چه که میخواسته دست پیدا کرده است. در آن روز وی ریسک را پذیرفت. چون ریسک را لازمه ورزش و هدف مورد نظر خود می دانست و اساسا ورزش بدون ریسک را ورزش نمی دانست. اما فرمول1 دیگر برای او به پایان رسیده است.
لاودا در چند سکانس فیلم میگوید که تا 20 درصد، خطر در مسابقات را میپذیرد، اما به خاطر1 درصد بیشتر جان خود را به خطر نمی اندازد. این جمله مانند آن است که بگوییم ورزش عدد و رقم است در حالی که واقعا اگر ورزش عدد و احتمالات بود هرگز جذابیت نداشت. هیجان ورزش به غیر قابل پیشبینی بودن آن است.
امروزه در ورزش خودمان شاهدیم که مدام عدد و رقم را بیان می کنند و حتی کسانی که عدد و رقم را حفظ میکنند به مقامات بالایی دست پیدا می کنند. ورزش را به اعداد فرو کاسته و از آن فراتر نمی روند. شاهدیم که فدراسیونی رنکینگ برتر در میان کشورهای آسیایی را بیان میکند به خود لقب فدراسیون 5 ستاره می دهد در حالی که نسل جوان ما آخرین افتخار ملی آن فدراسیون را به خاطر ندارند. عدد و رقم زمانی به کار می آید که محرک باشد، شما را به حرکت وادارد. نه اینکه مانعی سد راه شما و جامعه ورزش باشد تا نقاط ضعف را بپوشاند.
ورزش، قلبی بزرگ به همراه خیال پردازی طلب می کند تا افتخارات به ارمغان بیایند. ورزشکاری که بلند پرواز نباشد هرگز رنگ رتبه و مدال جهانی و المپیک را نمی بیند. امروزه مدام شاهدیم که هدف ما در بسیاری از فدراسیون ها فقط حضور در مسابقات المپیک یا حضور در مسابقات جهانی است. این حد اعلا نزد آنهاست. شاید اگر مدیران ما ذات و فلسفه ورزش را به خوبی درک می کردند، سطح توقعاتشان به این اندازه تنزل پیدا نمی کرد.
فیلم «شتاب» تنها یک فیلم در خصوص دو قهرمان نبود. بلکه درباره دو نوع تفکر بود. عده ای با یک قهرمانی ارضاء میشوند، عده ای هم با کسب سهمیه ای یا با عضویت در تیم ملی و برخی هم با کسب سهمیه و سفر خارجی و یا رییس شدن.
امروزه در ورزش خودمان شاهدیم که مدام عدد و رقم را بیان می کنند و حتی کسانی که عدد و رقم را حفظ میکنند به مقامات بالایی دست پیدا می کنند. ورزش را به اعداد فرو کاسته و از آن فراتر نمی روند. شاهدیم که فدراسیونی رنکینگ برتر در میان کشورهای آسیایی را بیان میکند به خود لقب فدراسیون 5 ستاره می دهد در حالی که نسل جوان ما آخرین افتخار ملی آن فدراسیون را به خاطر ندارند.
برخی از مسئولان ورزشی ما برای حفظ پست و مقام خود، نتیجه نگرفتن ها را با عدد و رقم می پوشانند تا شاید چند روزی بیشتر در پست خود باقی بمانند. اما ورزش عدد و رقم نیست. شاید خوب باشد که بسیاری از مدیران ورزشی ما برای یکبار هم که شده به تماشای مسابقات فرمول یک بروند و یا این فیلم را مشاهده کنند.
حسین محمدی