ادبیات علمی دنیای ورزش بر این کارکردها صحه میگذارند و ایجاد شور و هیجان برای نوجوانان، تخلیه انرژیهای مازاد برای جوانان و رفاه ذهنی سالمندان را نشان میدهند. همچنین با ایجاد فضایی مهیج و با نشاط و اخلاقمحور در ورزش صفحه اختلافات اجتماعی و تنشهای قومی و نژادی کاهش مییابد.
سیاستگذاریهای اجتماعی با محوریت ورزشهای جامعهپسند به مثابه یک منبع بشردوستانه به تولید شادی با هزینه بسیار کم کمک بسزایی میکند.
با اشاره به چند مصداق جلوهی روشنتری از مسئله نمایان میشود. در بریتانیا " شرکت در میدان ورزش باعث بهبود رفاه ذهنی افراد میشود ". ارتباط بین حضور منظم در رویدادهای ورزشی و رضایت از زندگی، اعتقاد به اینکه زندگی معنادار است، و کاهش تنهایی مرتبط را نشان میدهد.
بنابر دیگر نتایج علمی، مشارکت فعال در ورزش با سطوح کمتر تنهایی، پریشانی کمتر و رفاه ذهنی بیشتر مرتبط است. مطالعاتی وجود دارد که نشان میدهد که مشارکت ورزشی نوجوانان میتواند به کاهش یا پیشگیری از تنهایی تا ۵۴ درصد، همراه با مشکلات روانی اجتماعی یا عاطفی مانند اضطراب، افسردگی و رضایت پایین از زندگی کمک کند.
در ایالات متحده طرفدار ورزشی بودن بر افراد بالای ۶۵ سال نیز تأثیر میگذارد و یک همبستگی بین احساس تعلق به جامعه هواداران یک تیم و رفاه ذهنی آنان را ایجاد میکند.
به بیانی سادهتر، وقتی هواداران به ورزشگاه می روند، واکنشهای احساسی قوی و تجربیات مشترکی را تجربه میکنند. به همین دلیل است که جامعهشناسان ورزش ورزش را به عنوان یک سیاست فرهنگی و بستری برای طراحی مشارکت افراد مسن در زندگی اجتماعی محیط خود و مبارزه با تنهایی توصیه میکنند.
اما یکی از مولفههای جذاب حوزه ورزش احساس لذت و ابراز شادی در آن است.
تحقیقات انجام شده در اسپانیا به ایجاد محیطهای همدلانه و انرژی بخش از طریق ورزش اشاره دارد. شرکت در رویدادهای ورزشی، تماشای ورزش از تلویزیون، گوشدادن به برنامههای ورزشی یا صحبت در مورد ورزش به عنوان عاداتی است که باعث افزایش شادی افراد و گروههای اجتماعی میشود.
پیرو این گزاره به دلیل ارتباط نگارنده با فوتبال اسپانیا و مشخصا ایالت کاتالونیا، درک شده است که مردمان آن دیار از لحاظ توجهشان به اوقات فراغت از رهگذر ورزش، در کنار سختکوشی و کارآفرینی از سبک زندگی توام با خندههای بسیار و خوشقلبی برخوردار هستند.
در پارادایم جامعه شناسی شادی بهعنوان یک «مسأله» امری فردی نیست و یک مسأله اجتماعی و عمومی در دنیای امروز است.
از آنجا که آمارها و نظرسنجیها ایرانیان را جز مردم ناشاد دنیا معرفی میکنند، به همین سبب شادی بویژه در عرصه عمومی و جمعی کشور ما یک «مسأله» است و فقدان شادی، یک «آسیباجتماعی» محسوب میشود که عملاً یکی از مهمترین منابع عاطفی و انگیزشی زندگی مردم ما را دچار بحران کرده است.
حال برای این جامعه ناشاد، در کنار مولفههای اساسی چون قدرت اقتصادی و رفاه اجتماعی و فرهنگی خانواده، ورزش و کارکرد شادیافزای آن میتواند کمک حال شرایط فعلی شود. اما بدلیل عدم نگرش جامع و علمی به مقوله ورزش این کارکرد در پایینترین سطح اثرگذاری خود قرار دارد و بعضا در نقطه مقابل، ناراحتی و رنجشهایی را سبب میشود.
برای واکاوی بهتر این مسیله اگر ساختار و اجزای تشکیل دهنده فرهنگها را عناصر فرهنگی بنامیم، میتوانیم در این خصوص آنها را به سه دسته زیر تقسیم بندی کنیم:
۱. عناصر عمومی شادی: شادی هایی که در میان مردم جامعه، مشترکاند و عمومیت دارند از جمله اعیاد، پیروزیهای انتخاباتی و موفقیتهای ورزشی.
۲. عناصر تخصّصی شادی: شادیهایی که در میان اعضای گروههای تخصّصی ورزش مانند ورزشکاران، هواداران و رسانهها ظاهر میشوند همچون جشن پیروزی و شادی پس از گلزنی.
۳. عناصر ابداعی شادی: شادیهای جدیدی که کم کم، از سوی افراد یا مراجعی در پهنهی جهانی ورزش مطرح میشوند و با اتصال فرهنگی و به مرور زمان به عرصه تخصّصی ورزش کشور منتقل شوند، همانند اجرای موج مکزیکی و تشویق ایسلندی در ورزشگاه.
بر اساس تقسیم بندی اشاره شده به اختصار میتوان گفت که سیاستهای بیتوجه و گاه طردکننده شادی در فضاهای عمومی و جمعی رسمی کشور، نتوانسته آن شادی طبیعی و پیوسته را به جامعه تزریق نماید و به تبع آن جامعه ورزش ما فاقد دانش و آموزش فرهنگی لازم برای شاد بودن و شادمانی کردن شده است.
علاوه بر آن فضای رسانهای عمومی هم برداشت نادرستی از شادی دارند و اغلب برنامههای فردی، گفتارهای کلیشهای و خندههای تکراری محتوای آنان را شکل میدهند که تأثیر قابلتوجهی بر حال جامعه ندارد. در حالی که شادی و شادمانه بودن و خوشحال شدن، یک تجربه جمعی و مکرر است.
در این میان شمار قابل توجهی از رسانههای ورزشی نیز سرگرم حواشی، موضوعات سطحی ،قطبی سازی و زمینه سازی خشونت و هیاهوی رگ گردنی در ورزش بوده و هستند. به عبارتی، این رسانهها برای دیده شدن و جذب مخاطب بیشتر، نهال اخلاق را شکسته و به جای آن خار تنفر نشاندهاند.
از کرانه دیگر مدیریت فرهنگی ورزش، اغلب ناآگاه از نقشهای خود و غافل و ناتوان از وظایف اثربخش خود میباشد که در هنگام فعالیت هم اغلب سرگرم مسائل غیر اساسی است.
در واقع این دستگاه نتوانسته تعریف درستی از الگوهای فرهنگی در جامعه ورزش ارائه دهد و تاکنون در باب آداب و رسوم شادی صحبتی به میان نیاورده است.
باید اذعان داشت که ابراز هیجانات و شادی بدون آموزش لازم و برنامهریزی اصولی کاربرد نخواهد داشت. حتی میتواند نقش ضداخلاقی به خود بگیرد و به نتیجهگرایی افراطی، دریدگی در کلام و رفتار، توهین و خوارشماری رقیب و در مجموع به عدم تکریم شخصیت انسان در میدان ورزش دامن بزند. همان مسیلهای که دیر زمانی است ورزش کشور را دچار عارضه فرهنگی اخلاقی کرده است.
متاسفانه علیرغم احتیاج مبرم جامعه ایران به تزریق امید و پمپاژ شادی همچون نیاز یک گیاه به نور خورشید، هنوز هیچ سازمانی نتوانسته است فرهنگ و ادبیات شادی را به درستی تعریف و عملیاتی كند. در واقع میتوان گفت علیرغم آنکه حال خوب در جامعه ایران کمیاب شده، هنوز نهادهای مولد شادی و سرمایه اجتماعی همچون ورزش در برنامه تدوین شده ایجاد نشاط كشور جایگاهی ندارند. پیرو همین واقعیت، به اعتقاد نگارنده، ورزش در کشورمان همچون خودروی فراری است که مانند یک پراید رانده میشود. در پس این ضعف، مدیریت شادی در ورزش با جهالت مدرن روبروست و به جای آنکه مکمل درمانی جامعه ناشاد کنونی باشد، شادی را از لغتنامه مدیریت ورزش بیرون گذاشته است.
حال برای بهرهوری بهینه از ورزش در جهت انتفاع جامعه و افزایش شادی در حیات جمعی این حوزه پر مخاطب، بازنگری و بازتنظیمی سیاستهای اجتماعی بر فهم مدرن از ورزش باید در دستور کار دولتمردان و تصمیمگیران قرار گیرد.
دکتر مجید خاتونی
کارشناس مدیریت و جامعه شناسی ورزش