مردم ما این روزها شاید بیشتر از گذشته به نشاط و شادابی ورزش احتیاج دارند. المپیک بهانه است، بهانه ای که به یادمان بیاورد حق شادابی داریم حتی اگر از دل این جمع کثیر قهرمانی متولد شود یا نشود، حتی اگر روی سکوهای قهرمانی مدالی به گردنمان بیاویزند یا نیاویزند، مهم این است که بلد باشیم برای حفظ سلامتی روح و روان و بازیابی آن تلاش کنیم، بجنگیم. نه از آن دست جنگ ها که در مسابقات و رقابت های رزمی یادمان می دهند.
و هفته ی المپیک، بهانه است برای کشف استعداد شاد شدن و شاد کردن. سن و سال هم نمی شناسد. از کوچک و بزرگ در این گردهمایی کارت ورود دارند. باید کلمه ی ورزش را از نو بنویسیم، خواناتر بنویسیم. ورزش اعتماد به نفس شگرفی در روح و روان افراد به وجود می آورد. به چشم های خودم آن را در وجود ورزشکاران دیده ام، چه سالم، چه معلول. و کاش این تفاوت، روزی از متن نوشته ها و رسم زندگی مان حذف شود. مثلا چرا روز المپیک و پارالمپیک دو روز مجزاست و با هم تفاوت دارد. چرا بچه هایمان را با این تفاوت بزرگ می کنیم؟ به طوری که فرزندان سالم، وقتی یک معلول را می بینند برخورد های مناسبی بروز نمی دهند. نمی دانم، شاید بهانه مان نشان دادن وجه تمایز مثبت و ویژه باشد. شاید دلیل مان این باشد که یک روز خاص برای ایشان اختصاص دهیم و بگوییم چه قدر برایمان مهم هستند. اما حواس مان نبوده که از ابتدای کودکی باعث شدیم فرزندان معلول مان از دیگر افراد فاصله بگیرند و کم کم از خاطره ها پاک شوند. و دانش جامعه برای برخورد با این افراد، در حد پایین در جا بزند. و نمونه بارز آن را این روزها در رفتار فدراسیون سالم ها در ماجرای انتقال رشته های معلولین به آن فدراسیون ها شاهد هستیم.
طیبه حصامی