مقدمه دکتر بیژن عبدالکریمی:
پاسخ ها حاصل تأمل های عمیق در این حوزه نیست. بیشتر یک گپ دوستانه است تا تأملات و مطالعات جدی در این زمینه ها. من از حوزه ورزش خیلی دورم. تا همین سه چهار سال پیش با دوستان و همکاران و دانشجویان در دانشگاه یا در زمینهای محلی متعلق به شهرداری ها فرضاً در نظام آباد فوتبال بازی می کردم. اما بنا به دلایلی متأسفانه بعد از نه سال ادامه نیافت.
فضای ورزش کنونی بسیار پوپولیستی و غیرفرهنگی و حتی ضدفرهنگی است. بر اساس اطلاعاتی که از دوستان اهل ورزشم می شنوم و گاه تیتر اخبار روزنامه های ورزشی یا به برخی از برنامه های ورزشی نگاهی می اندازم یا در معرض پرسش گری مسائل ورزشی قرار می گیرم (مثل حمله سایبری به لئو مسی) احساسم این است که دروغ و ریا و کلاشی فضای ورزشی ما را پر است. در خیابانها گاه شاهد تهییج احساسات و واکنش های جوانان بعد از برخی مسابقه های داربی هستم. در پس همه این زمینه ها در مقام یک معلم فلسفه من بسیار احساس دل نگرانی می کنم. خلاصه این عوامل دست به دست هم داد تا در اینجا خدمت شما برسم.
*ورزش و مسابقات ورزشی در دوره مدرن رشد فزاینده ای داشته اند و حتی برخی ورزش ها مانند بسکتبال یا والیبال و از این قبیل در اواخر عصر مدرن پدید آمده اند. لطفاً بفرمایید از نظر شما بین مدرنیته و ورزش چه مناسباتی می تواند وجود داشته باشد؟
یک اشکال جزیی در این سوال وجود دارد. در دوران مدرنیته ورزش رشد پیدا کرده یا نه بلکه آن ورزش مدرن است که رشد پیدا کرده است. من فکر می کنم که ورزش و توجه به سلامت بدن و سلامت جسمی در فرهنگ های گذشته و ما قبل مدرن هم وجود داشته است. در دنیای مدرن می بایست به فرهنگ یک نگاه کلی داشت فرهنگ مجموعهای از یک سری امور تکه تکه و جدا جدا نیست بلکه مانند نخ تسبیح یا شیرازه گونههای مختلف حیات اجتماعی مانند خانواده، دانشگاه، علم و ... را حیات اجتماعی و سیاسی را به هم پیوند میزند. در دوران گذشته هم ورزش هایی مانند چوگان، پهلوانی و اسب سواری مربوط به دوران ما قبل مدرن بود. جهان کنونی هم مسابقات ورزشی در سطح قاره ها و المپیک و... این ها هم بخشی از دنیای مدرن هستند و بعید است که ما دنیای مدرن را بدون این ورزش ها در نظر بگیریم. اما نکته این ورزش ها این است که در دنیای مدرن ویژگی خاصی پیدا کردند. ورزش در دنیای مدرن مثل بسیاری از حوزههای دیگر بسیار خود بنیادانه است و همه چیز در محور فرد معنا پیدا میکند و این ورزشها کمتر با یک مفهوم معنوی یا مقدس مثل خیر اعلی، معنویت و خدا سر و کار پیدا میکنند. اکنون دیگر تنها خود ورزش است که برای ورزش اهمیت پیدا کرده است. پیش از این دنیای مدرن ما هرگز در ورزش کسی را به صورت ورزشکار حرفهای نداشته ایم. حضور ذهن ندارم که ما ورزشکارانی داشته باشیم که پول بگیرند و ورزش کنند.
*تفاوت ورزش و بازی های ورزشی در عصر پیشامدرن و مدرنیته چه تفاوت هایی با هم دارند؟ آیا مدرنیته بازی های ورزشی را دچار تغییر ساختاری و ماهیتی می کند؟
به اعتقاد من بله. همان طور که در بخش پیش هم اشاره نمودم با ظهور مدرنیته بازیهای ورزشی دچار تغییر ساختاری و ماهیتی میشوند. در فرهنگهای گذشته ورزش امری خود بنیاد نبود و ارزش ذاتی و فی نفسه نداشت. ورزش غایتی بود برای سلامتی، شجاعت و مقدمهای برای روح حماسی و جنگیدن برای کشور و مثلا برای ایمان. اینها در واقع عنصری بود برای تصویری که از یک انسان آرمانی داشتند اما امروزه چنین تصویری وجود ندارد. یعنی شما فوتبالیست نیستی تا از طریق فوتبال یک جزئی از آن انسان آرمانی باشید بلکه دیگر این خود فوتبال است که اهمیت پیدا کرده است. مدرنیته یعنی هر امر ایدهآلی تبدیل به رئال شود. دیگر امر ایدهآل در دنیای ورزش وجود ندارد و شما این را در ورزش هم میبینید. در واقع به تبع جهان مدرن، در ورزش دنیای مدرن هم شما چنین امر رئالی را مشاهده میکنید.
*شما در کتاب «ما و جهان نیچه ای» توضیح داده اید که پست مدرنیسم بسیاری تغییرات بنیادی را موجب شده است و در این جهان نیچه ای بسیاری چیزها از اساس دگرگون شده اند. لطفا در این زمینه بفرمایید: عصر پست مدرن ممکن است چه نسبتی با ورزش ها پیدا کند یا همین الان پیدا کرده است؟
در دنیای مدرن فردیت گرایی(Individualism) بسط پیدا کرده است. در دنیای مدرن فردیت بسیار مهم است اما در دنیای پست مدرن، بسیار بسیار مهمتر است. جوامع و انسانها بسیار اتمیزه میشوند و تکه تکه میشوند به قول داریوش: «قبیله یعنی یک نفر». این رشد فردیت گرایی و بسط آن آنچنان علقه و مفهوم ملی وجود ندارد. این امر تا حدی است که جوانی اگر فرصت شغلی در آفریقا، قطر و ... داشته باشد به دنبال حقوق و مزایا در آن کشورها میرود. دیگر کسی نمیگوید چو ایران نباشد تن من مباد، یا چرا غم در این خانه میسوزد و در همه کشورهای دیگر هم چنین است. اکنون این فردیت گرایی بهتر دیده میشود.یعنی ورزشکاران به راحتی از کشور خودشان به کشورهای دیگر میروند برای اینکه زندگیشان تغییر پیدا کند. حتی بازیکنی به تیمی می رود که قرار است در مقابل تیم یا کشور خودش به میدان بیاید. مهاجرتها گسترده شده و حتی تعصب به باشگاه هم وجود ندارد و گاهی بازیکنان منافع تیم خودشان را میفروشند و یک پنالتی را گل نکرده و همه چیز از بین میرود و اینها هم موضوعاتی است که در این ورزش مدرن وجود دارد. اینها نشان میدهد که علقه به جامعه و تیم و ... بسیار ضعیف شده است و اینها همه به خاطر اهمیت مسئله فردیت گرایی میباشد.
* در دوران مدرن فوتبال چنان سلطه ای پیدا کرده است که تمامی دیگر ورزش ها را به حاشیه رانده بود. آیا ممکن است پست مدرنیسم سلطه «کلان روایت» فوتبال را بشکند؟
پیش بینی آینده دشوار است. اما فکر می کنم در روزگار ما اتمیسیم و اندیویدآلیسم و فردگرایی بسیار رشد کرده است. لذا هر گونه تعلقی به امری غیر از خود فرد کم رنگ تر شده. فکر می کنم احساس تعلق به یک تیم مثل قرمز یا ابی در سراسر جهان در میان طبقات مرفه و تا حدودی در میان طبقات متوسط کم رنگ شده و این احساسات تند و تیز تعلق بیشتر در میان طبقات جامعه است؛ چرا که طبقه محروم امکان و سرمایهای برای کار اقتصادی و تحصیل ممکن است نداشته باشد، از طریق ورزش امکان تحقق مییابند. در صورتی که طبقات متوسط و بالا چون شرایط برایشان مهیا میباشد، داربی ها و اهمیت آن برایشان کمتر میشود. فشاری که جوامع صنعتی بر روی جوامع وارد می کند به نظر میرسد در آیندهای نه چندان دور شاهد این باشیم که محل کمتری باشه برای حمایت از تیمهای باشگاهی.
نکته دیگر اینکه جهان تکنیک زده ما روز به روز مصرف را بالاتر میبرد و این استرس سهمگینی را به انسانهای معاصر ما وارد می کند و به همین دلیل انسانها میخواهند به جایی پناه ببرند. به دلیل سیطره روزمرگی شوخی های تیمی و دعوای قرمز و آبی به بخشی از نشخوار و وراجی های روزمره برای کاهش فشار جهان تکنیک زده کنونی است.
از طرفی بحث با جهان پست مدرن از سوی فوتبال است. و من فکر میکنم یک طغیانی در شهرستانی ها که خشم و نفرت خود را نسبت به مرکز نشینان از طریق مسابقه های باشگاهی آشکار می کنند؛ چرا که توسعه برابر در کشورها وجود ندارد.
*شیوه تفکر تا کنون به گونه ای بوده است که می توان آن را «عصر استبداد عقل» (البته عقل به معنایی محدود) نامید. به همین دلیل کنش های ورزشی به طور کلی نامعتبر و ناعقلانی پنداشته می شد. آیا تمایل روز افزون به ورزش و بازی را می توان نوعی واکنش به این سلطه عقل دانست؟
در دوران مدرن وجوه غیرعقلانی کم تر مورد توجه قرار گرفته است.
اما مراد از وجوه غیرعقلانی هم می تواند امیال غریزی باشد و هم تفکری فوق عقلانی. اما برای اینکه ما از استبداد عقل رها شویم واکنش های غیرعقلانی در عرصه ورزش بازگشت به مراتب مادون عقل است (مثل خشم و نفرت و پرخاشگری و غیره) و نه عروج به ساحات مافوق عقل است که شما را از استبداد عقلی میرهاند. برای مثال شما میتوانید به شعر پناه ببرید، و این گونه است که شما می توانید از استبداد عقل تکنیک زده رهایی پیدا کنید. در ورزش حرفه ای امروز ما حتی از عقل جزوی نیز به مراتب پایین خشم ها و عقده ها و ... سقوط می کنیم.
*شما در ایده «پایان تئولوژی» به سلطه معنای محدودی از عقل که تا کنون مسلط بوده است اعتراض کرده اید و بر لزوم عبور از تئولوژی تاکید کرده اید. در این نظام جدید ورزش ها چه جایگاهی دارند یا می تواننند داشته باشند؟ آیا عقل پس از پایان تئولوژی می تواند به کنش های ورزشی احترام بگذارد؟
هدف ما در پایان تئولوژی این بود که ما بتوانیم زیست درستی در جهان کنونی داشته باشیم باید فهم درستی از آن بدست بیاوریم. اما ما متافیزیک صحیحی از آن نداریم، فلسفه ای نداریم که بیاید و بگوید با این جهان چه کار کنیم. تئولوژی یک مانع بزرگ است. شما یک سیستم اعتقادی دارید و مجموعه ای از باورها دارید و تمام تلاشتان آن است که از این دفاع کنید، لذا جهان را قربانی میکنید، پدیدارها را قربانی میسازید و نمیتولپانید جهان را آنگونه که هست ببینید. و اگر بخواهید پایان تئولوژی را با ورزش گره بزنید باید بگویم که ورزش مدرن بخشی از عالم مدرن است. مسئله این است که ما فکر میکنیم که جهان مدرن را میشناسیم در حالی که چنین نیست. نظامهای تئولوژیک موانع هستند. و نمی گذارند ما جهان را ببینیم. ما میخواهیم جهان را بیاوریم و در سیستم اعتقادی خود به آن نظاره کنیم نه آنگونه که در جهان خارج وجود دارد. عوض اینکه ما خودمان را با جهان مدرن وفق دهیم میخواهیم جهان با ما هماهنگ شود لذا کارهایی میکنیم که گاهی کمیک و گاهی تراژیک است.
مسأله پایان تئولوژی این نیست که ما باید به ورزش مدرن و احکام و قواعد آن احترام بگذاریم یا نه. مسأله این است که ما تکلیف خودمان را روشن نکرده ایم. برای مثال: ما کشتی گیری را آماده میکنیم و برایش اردوهای خارجی برگزار میکنیم و سپس آن قدر از پوریای ولی برایش سخن میگوییم که او نمیداند باید حرمت مردم و خانواده حریف را نگاه دارد و یا برای مردم کشورش افتخار کسب کند.
*عقل تاکنون چیزی را با معنا دانسته که برای هدفی یا غایتی باشد، در غیر این صورت آن کنش بی معنا تلقی می شود. از طرف دیگر معقولیت وقتی وجود دارد که آن هدف یا غایت ارزشمند باشد. با چنین استدلالی برد و باخت در بازی و واکنش به آن از جانب تماشاچی غایتی بی ارزش تلقی می شده است. آیا در «جهان نیچه ای» و در دوران «پس از پایان تئولوژی» امکان این هست که کنش های ورزشی ارزشمند و واجد عقلانیت از نوع عقلانیت پس از پایان تئولوژی دانسته شود؟ مثلاً ارزش معرفتی، هستی شناختی و یا تربیتی داشته باشد؟
واقع مطلب این است که ورزش حرفه ای کنونی جز و جلوه ای از همان جهان نیهیلیستی نیچه ای است در جهان نیچه ای یعنی در همین جهان کنونی هیچ امر والا و مقدسی وجود ندارد . زیرا خدا مرده است. نمیشود از یک اقیانوس پر از زهر، یک لیوان آب شیرین برداشت و نمیشود از جهانی که در آن معنا وجود ندارد و مرده است شما ورزش معنادارانه و اخلاقی برداشت کنید.
ایده پایان تئولوژی نیز می گوید در یک چنین جهانی نظام های تئولوژیک متافیزیک و اثرگذاری تاریخی خود را در گرم کردن جانها و دل ها و اگزیستانس آدمیان از دست داده اند.
اما روزگار ما با فروپاشی نظام های تئولوژیک و نیز در جهان کنونی این تنها نیهیلیسم و بی معنایی است که میدان داری می کند و جولان می دهد. در یک چنین جهانی مسیر ورزش نیز از دیگر بخش های جهان جدا نیست. آنکه که به ورزش اهمیت میدهد این است که ورزش منبعی برای ثروت، قدرت، جلب سرمایه های جهانی و ... است.
*حال که به بحث معنا و ارزش رسیده ایم خوب است در مورد زیبایی و هنر در ورزش بپرسیم. به نظر شما نقش زیبایی و هنر در بازی های ورزشی چیست؟
به گمانم در جهان ورزش در جهان امروز خود زیبایی و هنر فی نفسه اصالت ندارد. زیبایی و هنر در ورزش، مثل حرکات زیبا و تکنیکی یک فوتبالیست یا بسکتبالیست از جمله «کالاهایی» هستند که در عرصه بازار ورزش و بر اساس عرضه و تقاضا معنا پیدا می کنند. فوتبالیست با تکنیک که حرکات زیبایی را در زمین فوتبال می آفریند، ارزشش را نفس تکنیک و زیبایی ورزشی وی تأیید نمی کند، بلکه نتیجه بازی، قیمت باشگاه، فروش بلیط بازی و غیره تعیین می کند. یعنی اگر یک ورزشکار یک تکنیک زیبا به نمایش گذاشته و گل بزند می گوییم زیبا بوده و اما اگر آن حرکت را انجام دهد و حرکت او منجر به این شود که توپ را از دست داده و منجر به گل خوردن تیمش شود میگوییم حرکتش اشتباه بوده است.
*خیلی وقت ها تشخیص می دهیم که بازی زیبایی دیده ایم یا انجام داده ایم، اما وقتی می خواهیم بگوییم چرا زیباست عاجزیم، به نظر شما منشاء زیبایی در ورزش چیست؟
تعریف زیبایی در ورزش درست مثل تعریف زیبایی در یک اثر هنری امری دشوار است و به سادگی صورت نمی گیرد.
*می دانیم که اخلاق پهلوانی چیزی متعلق به دوره باستان است، اما می بینیم که عده زیادی از جمله مسئولین ورزشی کشوری امروزه به جز زنده کردن اخلاق پهلوانی در ورزش گویا برنامه مهم دیگری ندارند. از نظر شما زنده کردن اخلاق پهلوانی ممکن است؟ اگر ممکن است بفرمایید شرایط آن چیست؟ و اگر ممکن نیست توضیح دهید که چرا؟
اولا باور ندارم که کسی به نحو جدی و صادقانه به زنده کردن اخلاق پهلوانی ایمان و اعتقاد داشته باشد چون خود او از یک چنین اخلاقی غالبا و اگر نه همیشه تهی است.
ثانیا اگر هم صادقانه باشد نشانه آن است که او نیز نمی داند با این جهان می خواهد چه بکند. تکلیف وی با خودش و با این جهان روشن نیست. غالبا یک نوع ادا یا پز دادن و کسب موقعیت یا حتی ثروت کردن در پس اینگونه ادا و اطوار درآوردن است. این که آیا در جهان کنونی می توان اخلاقی پهلوانی داشت یا نه، یک مسأله متفکرانه و فیلسوفانه است. وقتی کار به افراد بیگانه از تفکر می افتد مسأله کمیک ـ تراژیک می شود.
*یکی از پدیده های جدید که قابل تأمل است موضوع تماشاگران و هواداران است. می دانید بسیاری از علاقه مندان به مسابقات ورزشی خود ورزشکار نیستند و فقط برای تفریح به تماشای بازی می پردازند. این پدیده ای قابل تأمل است.چگونه می توان آن را درک کرد؟ باید چگونه به این امر نگاه کنیم تا بفهمیم چرا برخی از مردم تماشای یک بازی را بر امور زندگی خود مقدم می دارند.
به دلیل تهی شدن زندگی ها به خصوص مسدود بودن افق و روشن نبودن افق برای بسیاری از جوانان به خصوص جوانان و حتی بالغان و مسن های طبقه محروم.
آرشیو منهای فوتبال