از بد حادثه، فرجام امور تشکیلات کنونی ورزش با روزهای داغ المپیک قرین خواهد شد و درحالی که مسندنشینان خیابان سئول اسباب کشی میکنند، چشم جهانیان نظارهگر سرزمین آفتاب تابان خواهد بود تا رقابت نخبههای دنیای ورزش را تماشا کنند. دریغ و افسوس که در این فرصت کوتاه باقیمانده، دستگاه ورزش همچنان سردرگم، بیبرنامه و باری به هر جهت ره میسپارد و مطابق معمول امیدها به دستان خود ساخته ورزشکاران چند رشته معدود دوخته شده است. رشتههایی که زمانی با جمعیت ۳۰ میلیونی کشور مدالآور بودند و اکنون با حدود ۸۵ میلیون جمعیت و نسل جوان بیشمار، همچنان به چند رشته معدود دل بستهایم تا آبروداری کنند. بگذریم از اینکه از جمع همان چند رشته نیز هنوز مشخص نیست که آیا تمام سهمیههای باقیمانده و مورد انتظار در مسابقات گزینشی حاصل خواهد شد یا خیر؟
دریغا که این قبای ژنده ورزش چونان جگر زلیخا صد پاره است و بر هر گوشه آن که نظر میکنی بد اخلاقی و بی معرفتی چهره مینماید و دردی بر دردهای زخم کهنه فقدان عشق و صفا میافزاید. در گوشهای از ورزش کشور مرزهای جوانمردی تا مرحله دریده شدن به کارد بی اخلاقی رخ مینماید و در ورزشی دیگر، سرمربیان چنان از خجالت هم در می آیند که چارهای جز اخراج آنان باقی نمیماند و واژه دوپینگ، صورت احساس رشتهای را که باید مروج مرام پهلوانی باشد به سختی میخراشد.
در این گیرودار چگونه میتوان از عزیمت بی بازگشت دختری که فخر بانوان شده بود و کیمیای سعادت بر تارک ورزش بانوان پاشید غمگین نشد؟ آیا نمیشد با تدبیر و ملاطفت مانع تصمیم احساسی او شد؟ بگذریم از اینکه متاسفانه طی سالهای اخیر، سرعت و تعداد این روندگان فزونی یافته و ما راه علاجی برای آن پیدا نکردهایم.
کسی نیست بگوید ۲۵ تا ۳۰ هزار میلیارد تومان درآمد حاصل از ورزش کشور چگونه تقسیم میشود که از هر مربی زحمتکش و پرتلاشی درباره معیشت میپرسی، سری به علامت تاسف تکان میدهد و افسوس میخورد که ای کاش به جای عشق، نان را برگزیده بود تا زیر بار منت و حسرت روزگار نگذراند.
این دوره، دوره بدی برای ورزش بود. یک طرف هجوم ناجوانمردانه کرونا که کاسه معاش تلاشگران واقعی این عرصه را خالی کرد و طرف دیگر بیمسئولیتی و بیتوجهی دست اندرکاران ذیربط که برخلاف آنچه که گفته شده بود، گویی کامپیوترشان تنها در بخشهای مورد نظر خود کار میکرد و این همه مشکلات ریز و درشت زحمتکشان بی ادعا را ندیدند و کاری برای آنها انجام ندادند.
مگر کوزه ریاست فوتبالی که محتویات اولیه آن با ناسزا و ناجوانمردی در هم سرشته و فرجامش حاوی اتهامات ریز و درشت است، چه حلاوتی دارد که عوام و خواص به خیال شهد و انگبین سر در آن فرو میکنند؟ رها کنید این توفیق خدمت را و بگذارید فوتبال نفس بکشد و مردم از دیدن صحنههای زیبای این ورزش لذت ببرند نه آنکه معتاد صحنههای حزن انگیز بداخلاقی و حاشیههای نامبارک باشند.
آقایان، باور کنید اداره و مدیریت بخشهای ریز و درشت ورزش کشور با دهها میلیون مخاطب، از کودک نوپا تا پیران سالخورده، بازی و بهانه نیست که شما این چنین آن را دست کم گرفته و مانند تیول شخصی به این و آن هبه میکنید. شما باید پس از نتایج المپیک در برابر این مردم که هزینه های ورزش از جیب یکایک آنان پرداخت شده پاسخگو باشید.
مردم باید بدانند در چند سال اخیر برای پیشرفت ورزش کشور و قهرمانان چه گامهایی برداشته شده و صندوقی که به نام ورزشکاران و پیشکسوتان احداث شده چه خدمتی به این جامعه ارائه داده است؟ به همین ترتیب دستاندرکاران فدراسیون هایی که طی چند سال مسئولیت، کمترین بذر و نهالی برای آینده رشته ورزشی تحت مدیریت خود نکاشته اند نیز باید پاسخگوی عملکرد خویش باشند. خنده دار است که برخی از ایشان با کمترین دستاورد و در عین بی هنری، برابر چشمان مسئولان، مشغول هموار کردن مسیر ریاست چهار ساله دوم خود هستند! وضعیت هیاتهای استانی نیز چندان تعریفی ندارد که اگر داشت و همه آنان اهل تخصص، وقت گذاشتن، دلسوز و پرتلاش بودن حال و روز ورزش اول ما این نبود که هر روز، رییس آن از تحلیل و تقلیلِ شبه سقوط باشگاهها و ورزشکاران آن اظهار نگرانی کند.
دوستان، دوره ریاست و صدارت شما در ورزش رو به پایان است اما کارنامه عملکردتان تازه بازگشایی و افکار عمومی در مورد آن قضاوت خواهد کرد. نگاهی به سطح کلان ابعاد ورزش اعم از مدیریت، ساختار، فرهنگ، ورزش همگانی، قهرمانی، میزان سرانه عمومی، فضاهای موجود، آمار ورزشکاران و... حکایت از یک واقعیت غیر قابل انکار دارد؛ این واقعیت چیزی نیست جز اینکه در اکثر بخشهای یاد شده در حد انتظار نبودیم و نتوانستیم به وظایف خویش عمل کنیم.
به قلم: محمدرضا کاظمی