مردمانی که از معاش نداشته غبطه میخورند؛ اما همچنان حکایت توپ گرد و مستطیل سبز را روایت میکنند. شاید نتوان بر مردمانی چنین خرده گرفت که چرا اسیر جذابیت بیپایان مستطیل سبز و دروازههای فراخ این ورزش شدهاند. وقتی گردش مالی این ورزش، توانایی ایجاد دگرگونی در اقتصاد کشورها را دارد، چگونه میتوان انتظار داشت مخاطبان از آن چشم پوشیده و دل در گرو رشتههای کم درآمد و پرمخاطره داشته باشند؟ رشتههای رنج آور و پرملالی که نه آب و نانی دارند و نه شهرت و مقام چندانی برای صاحبانش به ارمغان میآورند.
در این میان تنها عشق و دلبستگی است که بودن و تلاش برای موفقیت در آن را توجیه میکند. لااقل در سرزمین ما اوضاع چنین است و چنین نیز خواهد ماند. اما این تمام حکایت ورزش نیست و امروزه و در قرن بیست و یکم یکی از معیارهای توسعه یافتگی جوامع، گرایش مردم آن به رشتههای مختلف در راستای ارتقا بهداشت و سلامت است و المپیک که البته فوتبال پر زرق و برق ایران چهل و چند سال است حسرت حضور در آن را بر دل دارد و همچنان باید در آتش این حسرت بسوزد و بسازد. این فوتبال پرهیاهو و پرمخاطب که شاید گردش مالیاش در کشور ما به تنهایی از تمام رشتههای ورزشی بیشتر باشد از سال ۱۹۷۶ تا به امروز هر چه زده به در بسته المپیک خورده و راه به این میدان بزرگ نیافته است. با این وجود به مدد تبلیغات مداوم و هیاهوی بسیار نه تنها از مخاطبان آن کاسته نشده بلکه شمار خواهندگان به مراتب از دهههای گذشته بیشتر شده است.
با این اوصاف نمیتوان المپیک را نادیده گرفت هرچند فوتبال در آنسهمی نداشته باشد و تنها از نان آوازه و تبلیغات خود ارتزاق کند. المپیک امتحان نهایی دولتها و ملتهای جهان است و کسب افتخار و جایگاه در این عرصه نه تنها به جهت ورزشی، بلکه به سبب تعیین موقعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نیز تعیین کننده است. درست به همین دلیل مسئولان ورزش روزانه به فدراسیونهای مختلف و اردوی رشتههای غیرفوتبالی خصوصا المپیکی سرمی زنند تا آنان را برای موفقیت در توکیو ترغیب کنند؛ اما این رفتن و آمدنهای تنها همین چند ماه تا المپیک ادامه خواهد یافت و پس از آن باردیگر همه به کنار نهاده شده و فوتبال یکه تازی خواهد کرد. ورزشی که نزدیک به نیم قرن است نتوانسته در هیچ میدان المپیک حضور داشته باشد، چه برسد به اینکه در آنجا هنرنمایی کند. با تمام این احوال فوتبال در این مرز و بوم از چنان پتانسیلی برخوردار است که صغیر و کبیر برای گرفتن مقام و مرتبهای در فدراسیون مربوطه سر و دست میشکنند و از گزندی که ممکن است در تمنای وصال برایشان وارد شود هراسی به دل ندارند.
ای بسا که نتوان بر آنان خرده گرفت چرا که وقتی شبکههای مختلف تلویزیونی شبانه روز در بوق این ورزش میدمند و مدام فوتبال به خورد مردم میدهند، چگونه میتوان بر خواهندگان و باشندگان در این ورزش خرده گرفت؟ اصلا مگر می شود این پدیده غالب دو قرن اخیر را نادیده انگاشت و به کناری نهاد حتی اگر بدانیم و یقین داشته باشیم توجه افراطی به آن موجبات ضعف دیگر رشتههای ورزشی را فراهم و آنها را به حاشیه رانده باشد. با این وجود باید انصاف به خرج داد و از تبعیض بین رشتههای مختلف آن هم تا به این اندازه پرهیز کرد. اگر تبعیض را کنار نگذاریم چه بسا باید در آینده هزینههای بیشتری برای جذب مخاطب در دیگر رشتهها بپردازیم.
در این ایام و همین نزدیکیها، فارغ از جنجال و هیاهوی دنیای توپ گرد، جمعی از قهرمانان رشتههای مختلف سرزمینمان، بار سنگینی المپیک را بردوش میکشند تا با کسب مدالهای رنگارنگ، سیمای جامعه را رنگ نشاط ببخشند، غرور ملی را تقویت و البته موجبات تفاخر مسئولان ورزش را فراهم سازند.
دلمان به درد میآید که چرا حق مطلب ادا نمیشود و به این جمع مسئولیت پذیر بهای لازم را نمیدهند. قهرمانان و مدالآوران چند رشته معدود مدالآور که به سبب کم لطفیها اغلب از وضعیت خود رضایت ندارند. آنان وقت و بیوقت از مسئولان تقاضای رسیدگی و امکانات بیشتر دارند تا انگیزه بیشتری برای موفقیت در المپیک پیدا کنند اما معمولا این خواستهها با حداقلها سرهم بندی یا به قول و وعده ختم میشود.
فوتبال جای خود دارد و میتواند قدم بر سر و چشم ما بگذارد. انتخابات این رشته پرمخاطب هم برگزار و نهایتا سکاندار و دیگر کارگزاران جدید فدراسیون نیز مشخص خواهند شد. اکنون اما زمان حمایت از رشتههای مدالآور المپیکی است.
به قلم: محمدرضا کاظمی