هنگامیکه به ارتباط مردم با ورزشکاران دو دهه گذشته نگاه میکنیم، تفاوتها برایمان عیان میگردد. مردمی که تا چندی پیش با ورزشکاران و قهرمانانشان زیست میکردند، امروز با بیتفاوتی نسبت به آنان بسر میبرند. این مسئله را میتوان در نگاه اشتباه مدیران و سیاسیون با ورزش، غیبت منش پهلوانی، شکاف طبقاتی و مشکلات معیشتی مردم، آشکار شدن زیروبم زندگی ورزشکاران و بحران اعتماد اجتماعی خلاصه کرد.
درگذشته نوعی بی توجهی و حتی بیتفاوتی در ورزشکاران به صاحبان قدرت مشهود بود. در دیدارها حضور پیدا نمیکردند و اگر هم دیداری فراهم بود از مردم گفته میشد و دغدغههایشان. اهل سیاست و قدرت نیز با حربههایی تلاش بر خاموشی و تطمیع آنان میکردند و این ارتباط موجب میشد مردم حتی در شکستها نیز شادی کنند و به پیشواز قهرمانان خود بروند. این روزها در برخی رسانهها سخن از نامحبوبی تیم ملی فوتبال در جامعه مطرح میشود، اما کملطفی است که این مسئله را تنها به فوتبال فرو بکاهیم و از نامحبوبی کلی این ماجرا غفلت کنیم.
در روزهای گذشته دیدیم که کشتی گیران آزاد و فرنگی در کمتر از یک هفته با رئیسجمهور و رئیس مجلس در حضور رسانهها دیدار کردند اما نهتنها یک جمله یا یک دغدغه اجتماعی و عمومی بیان نشد، بلکه صرفاً منویات و درخواستها شخصی بود که عنوان گردید. وقتی مردم اینها را میبینند، تفاوت ورزشکاران امروز و گذشته را متوجه می شوند وگرنه ورزش کماکان پدیدهای محبوب نزد جامعه است.
درگذشته و با محدودیت رسانهها، تنها دو مجله دنیای ورزش و کیهان ورزشی بود که با توجه به مسائل روز و انتشار اخبار میتوانست به زندگی خصوصی، احوال و روحیات ورزشکاران بپردازد. اما اکنون با گسترش رسانههای مکتوب، تصویری و فضای مجازی آشنایی با زیر و بم زندگی ورزشکاران فراهم شده است. سطح سواد عمومی رو به افزایش و مردم چیزهایی را می بینند یا میشنوند که درگذشته وجود نداشت.
از دیگر سو تجاری شدن ورزش و توجه به مدال نزد مدیران ارشد، دیگر عاملی است تا مردم از هیجانات ورزشی به دور باشند. گسترش ورزش حرفهای، روزمرگی ورزشکاران را یکسان ساخته است. اکنون زیست یک فوتبالیست با والیبالیست یا دیگران تفاوتی ندارد و لذا برای مردم نیز تفاوتی در اهمیت آنها پدید نمیآید. اشتراک آنها شده تبلیغ زندگی مصرف گرایانه، همسرانی مدل گونه، حوالههای گمرکی و تبلیغ برای مجموعهها و سیاستمدارانی که چندی بعد بعضاً تو زرد از آب درمیآیند.
فاصلهای که در این یادداشت موردتوجه قرار گرفت را تنها ورزشکاران پدید نمی آوردند و مدیران ورزشی نیز بر آن دامن زدند و بر آن صحه گذاشته اند تا اکنون با ورزشکارانی بهمراتب مشهورتر اما نامحبوب نسبت به گذشته روبهرو شویم. شاید فرصت زیادی باقی نمانده باشد و باید هر چه زودتر به فکر تدبیری برای درمان و کم کردن این شکاف میان ورزشکاران با جامعه باشیم و نباید اجازه افزایش این فاصله را بدهیم. در این راستا تصمیم مدیران، عزم ورزشکاران و لطف مردم تاثیرگذار است. جامعه ایران نیازمند سیاستمدارانی آگاه و با سواد، مدیرانی کاردان و آشنا به امور فرهنگی و اجتماعی در وررش و ورزشکارانی دغدغه مند است تا تسکینی بر این شکاف باشند و گرنه همین اندک ارتباط نیز گسسته خواهد شد.
هستی جعفری