از این رو نقش ورزش و دایره تعامل و اثربخشی آن در دنیای کنونی، رو به افزایش است و اهمیت آن همچون این گفته شیخ اجل سعدی شیرازی میماند: نقش او در چشم ما هر روز خوشتر میشود.
اما در تحلیل مسائل کلان و خُرد ورزش در مییابیم که ورزش در ایران دچار نوعی ابهام مفهومی و شکاف معرفتی است و این پدیده پر درد، با فروکش میل به سازندگی و کاهش شوق موفقیت طی سالهای اخیر، نمیتواند به غایت توانمندی و ظرفیت خود، جامعه تشنه به امید و سلامت و پویایی را سیراب کند.
با رمزگشایی از تغییرات فرم و ساختار ورزش مدرن از بدو شکلگیری تا به امروز (پیش و پس از انقلاب)، مشهود است که اکوسیستم ورزش ایران حالت و ساختار خاصی پیدا کرده که شکل متفاوتی از موارد مشابه بین المللی را تجربه و زیست میکند.
تصویر، برونداد و مسائل مبتلابه ورزش کشور یک ترومای ساختاری را نشان میدهد که تقسیم وظایف، همآهنگی و همافزایی میان اجزای آن ضعیف، سست و منقطع است.
شواهدی چون مبادلات تجاری و تعاملات فرهنگی در ورزش کشور نشان میدهد، خوانش متعارضی از ورزش توسعهیافته در این سرزمین رایج است و برآیند نیروها و فعالیتهای جمعی در گستره ورزش ایران، به درستی و به حد کفایت به سرمایه تبدیل نمیشوند.
به بیانی سادهتر در فهم متعارف جامعه ایرانی، مفهوم سرمایه به سرمایه اقتصادی خلاصه شده و به تاسی از آن نگاه چندوجهی از مفهوم سرمایه در قلمرو ورزش، کمتر دیده میشود.
شاید عمده علت آن در جباریت و دولت سالاری ورزشی نهفته باشد که ضمن ایجاد بی نظمی ساختاری و گلوله برفی سازی چالشها، با نگهداشتن ورزش در حالت بقا، خلاقیت و عقلانیت آن را به محاق میبرد.
نقشدهی و تکیه بیش از حد به دولت (قارون حاکمیتی) یک خطای شناختی است و گرایش افراطی به مدیریت دولتی در ورزش، همانند مواد مخدر بوده که هر چه مصرف آن بیشتر شود، میزان رضایت از آن کاهش مییابد.
حال به اعتبار دیدگاه و تقسیمبندی پیر بوردیو جامعه شناس شهیر فرانسوی از مفهوم سرمایه، این گزاره را بهتر میتوان تبیین و تعریف کرد.
سرمایههای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و نمادین حاصل تقسیم بندی بوردیو است که هر یک دارای تعاریف و ویژگیهای خاصی است.
در پس وام گرفتن از این تقسیمبندی، فقدان ارتباطات و تعاملات بین نهادهای متولی امر ورزش، مشارکت ضعیف نهادهای مدنی و تشکلهای صنفی، تعدد شکاف و اعتماد ترک خورده میان کنشگران ورزش، همگی حکایت از ضعف سرمایه اجتماعی در ورزش کشور دارند.
از سوی دیگر کسری و بودجههای ناکافی، عدم تمایل و سرمایهگذاری بخش غیر دولتی، احصا نشدن منابع درآمدی ورزش حرفهای و موارد بسیار دیگر، نشان از صغارت سرمایه اقتصادی در ورزش کشور دارند.
همچنین ارتباط ضعیف میان دو نهاد علم و ورزش، دانش و سواد مدیریتی ناکافی، سبک زندگی غیر فعال مردم و اشاعه ادبیات جنسیت زده میان تماشاگران، روی هم رفته نشان از وضعیت نابسامان سرمایه فرهنگی در ورزش ایران دارد.
عدم تربیت قاعدهمند ورزشکاران، بهرهوری نامناسب از استعدادهای ورزشی، رهاشدگی قهرمانان ملی، خدشه دار شدن نام و اعتبار برخی بزرگان و پیشکسوتان در کنار ذوب در سیاست شدن چهرههای ورزشی، همه نشان از فرسایش سرمایه نمادین در ورزش ایران دارد.
از آنجا که تمام جنبههای سرمایه در حوزه ورزش درهم تنیده و قابل تغییر به یکدیگرند، ضعف و ناکارآمدی هریک، علاوه بر تاثیر بر دیگر اشکال، در مجموع آسیب جدی به اعتبار و کارکردهای ورزش میرساند.
نقصان و ضعف پیش روی هر یک از اشکال سرمایههای ورزشی نشان میدهد این مولفه مغفولمانده چون فریاد زیر آب با بی اعتنایی مواجه گشته، نیازمند شناختی جامع و ایجاد بستری قابل اتکا برای رشد و حفظ و انتقال به آیندگان است.
بر همین اساس "امنیت سرمایه در ورزش ایران" به شدت شکننده و آسیبپذیر بوده و نیازمند حفظ و حمایت در برابر کاستیها، کژیها و تهدیدات است.
برای این منظور نقش نهادها در تامین و تضمین "امنیت سرمایه در ورزش" بسیار حیاتی است و آنچه تاکنون منظور گشته، ناکافی بوده و برای مدیریت آن اغلب به جای توجه به سنت، به توقف در سنت اکتفا شده است.
در میان نهادها، دولت با فعالیت وظیفهی و حمایتی و نظارتی خود نقش مهمی در این خصوص دارد. اما اغلب با فراموشی وظایف و دخالت در حوزههای نامرتبط، به بی نظمی و غوغاسالاری در ورزش دامن زده است.
این بدرفتار با ممانعت از شکوفایی و تجاری شدن ورزش و نیز با تشدید روند معیوب فعلی و اشاعه فساد، موجب کاهش سرمایه اجتماعی و فرهنگی نیز شده است.
مراکز علمی و نهاد دانشگاه، دیگر نهادی هستند که غیبتشان در تصمیم سازی و سیاست گذاریهای ورزش موجب افول سرمایههای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و انسانی شده است.
در کنار نهادهای عنوان شده، نقش و وظایف نهادهای مدنی، تشکلهای تخصصی-صنفی ورزش و رسانهها مهم و حیاتی است.
آنچه در بالا گفته آمد، گوشزد میکند که بانک ورزش ایران برای افزایش تولید ثروت و اعتبار خود، بیش از هر زمان دیگری نیازمند سرمایهگذاری علمی، اخلاقی، حقوقی، مالی و محافظتی است.
در شرایط فعلی و اکنونِ خطرخیز جامعه ایرانی که سندرم میل به ندیدن و نشنیدن واقعیتها در میان بیشتر اهالی قدرت رفتاری عادی است، چرخه ایجاد گشایش و فرصتهای ورزشی باید سرعت گیرد تا کیسههای خالی از سرمایه در ورزش پُر شوند.
در این برهه تاریخی، آگاهی برای ما به اندازه باران برای باغ لازم است، بر همین اساس برای افزایش سرمایه در ورزش جهانبینی متفاوتی با گذشته مورد نیاز است.
در شرایطی که قامت ورزش در میان آشفتگی نهادها و ضعفهای موجود در جامعه هنوز استوار مانده، می توان در ساخت جامعهای بهتر و سالمتر از آن بهره گرفت. در این مسیر باید از مصادره تمامیت ورزش توسط دولت عبور کرد. چرا که نهاد ورزش اساسا دارای کنشگری و قلمروی ارتباطی وسیعی است و در شرایط فعلی نیازمند حضور و مشارکت بخش خصوصی و نهادهای مردمی نیز میباشد. به تعبیر دیگر همه باید در رنگین کمان حکمرانی ورزش حضور یابند و تنها با تک دیوار دولت نمیتوان برای ورزش خانه و سرپناهی ساخت.
در پرتو امید داشتن که منظور نگارنده همان تشخیص بالقوگیها و تلاش برای بالفعلیت آنهاست، میتوان زمینههای مشارکت پذیری نهادها و همکاری اهل تخصص را شناسایی، تسهیل و ایجاد نمود.
مدیریت ورزش کشور در پرتو هویت علمی، از روزمرگی و دیمی زیستن که فرهنگ غالب کشورهای جهان سوم است، به برنامه داشتن در زندگی جمعی، میتواند تغییر رویکرد دهد تا گوهرهای وجودی خود را هویدا سازد.
بدین طریق که با معماری ساختاری میتواند به یک نهاد مولد سرمایه بدل شود و جامعه را بیش از پیش منتفع و غنی سازد.
به قلم دکتر مجید خاتونی