۱. فقدان انگیختگی (Low Arousal) و انگیزش محافظهکارانه
· نظریه پایه: بر اساس قانون یرکز-دادسون، برای عملکرد بهینه، سطح بهینهای از انگیختگی (آرُزال) لازم است. در این بازی، به نظر میرسید هر دو تیم در ناحیهای زیر بهینه قرار داشتند که منجر به کندی، عدم جسارت و واکنشهای تأخیری شد.
· علل روانشناختی:
· بار شناختی بیش از حد: حجم هجمههای رسانهای، حساسیت مدیریتی و فشار هواداران، ظرفیت شناختی بازیکنان را برای تصمیمگیری خلاق و ریسکپذیر اشباع کرده بود. تمرکز از «به دست آوردن برد» به «از دست ندادن بازی» تغییر کرده بود.
· خستگی هیجانی (Emotional Fatigue): فصل طولانی همراه با بحرانهای مالی و سازمانی در هر دو باشگاه (البته پرداخت دستمزد های فراتر از اندازه و تلاش بازیکنان)، منجر به بی انگیزگی و گاهی فرسودگی منابع هیجانی بازیکنان شده بود. آنان انرژی روانی کافی برای درگیری هیجانیِ معمول یک دربی را نداشتند.
· انگیزش اجتنابی غالب: انگیزه غالب در ذهن بازیکنان و حتی شاید کادر فنی، اجتناب از شکست (Avoidance Motivation) بود، نه نزدیک شدن به پیروزی (Approach Motivation). این امر به طور طبیعی سطح انگیختگی را کاهش و محافظهکاری را افزایش میدهد.
۲. ترس از شکست (Fear of Failure) و پیامدهای آن
· مکانیسم ترس: ترس از شکست، یک تهدید چندلایه محسوب میشود: تهدید به نفس (شکست در برابر رقیب دیرینه)، تهدید اجتماعی (مواجهه با واکنش هواداران و رسانه)، و تهدید موقعیتی (تأثیر بر جدول و آینده شغلی).
· تظاهرات رفتاری:
· گریز از مسئولیت: بازیکنان ترجیح میدادند توپ را زود پاس دهند یا به مناطق کمخطر شوت بزنند تا بار مسئولیت خطا یا از دست دادن موقعیت را به دوش نکشند. این همان «پاسِ امن» مداوم بود.
· کاهش جسارت فردی: هیچ بازیکنی حاضر نبود برای خلاقیت فردی یا شوت از دور هزینه کند، زیرا احتمال خطا به عنوان عاملی برای سرزنش، بزرگنمایی شده بود.
· تثبیت نقشهای دفاعی: حتی بازیکنان با نقش تهاجمی، عمیقتر بازی میکردند تا فضای اشتباه را کاهش دهند. این امر ساختار تیمی را به سمت دفاع جمعی پیشبینیناپذیر سوق داد.
۳. عوامل روانی-اجتماعی تشدیدکننده
۱. اثر محیط خنثی و یا هیجان پایین اثر تماشاگر(کوچک بودن ظرفیت ورزشگاه اراک): گرچه هواداران حاضر بودند، اما غیاب «محیط آشنا» ( ورزشگاه هوایی مانند آزادی یا نقش جهان) ممکن است بخشی از «فقدان هیجان حمایتی آشنا» را ایجاد کرده باشد. بازیکنان برای تحریک هیجانی به محرکهای آشناتر (فشار هواداران خودی در خانه) نیاز داشتند که وجود نداشت.
۲. بار تاریخی رقابت: سنگینی تاریخچه دربی، به جای آنکه انرژیبخش (تساویهای متعدد) باشد، به عاملی برای «بازدارندگی» تبدیل شده بود. بازیکنان بیش از آنکه به دنبال نوشتن تاریخ باشند، نگران «نباید تاریخ را تکرار کنند» (شکست) بودند.
۳. الگوبرداری اجتماعی (Social Modeling): به محض اینکه یکی از تیمها نشانههای احتیاط را نشان داد، تیم دیگر نیز (شاید ناخودآگاه) همان الگو را تقلید کرد. این امر منجر به «چرخه معیوب احتیاط متقابل» در کل بازی شد.
۴. فشار مدیریتی: اوضاع ناپایدار مدیریتی در هر دو باشگاه، بازیکنان را نسبت به عواقب اشتباه (حتی بیشتر از پاداش برد) آگاه کرده بود. این امر «تفکر مبتنی بر عواقب منفی» را تقویت میکرد.
۴. جمعبندی و رهنمودهای احتمالی (از منظر روانشناسی ورزشی)
دربی ۱۰۶ را میتوان «شکست در مدیریت ترس جمعی» نامید. این یک پدیده روانشناختی مشترک بود، نه ضعف فنی صرف.
· برای مربیان: نیاز به «بازتعریف معنای دربی» در ذهن بازیکنان وجود دارد. باید از «ترس از شکست» به «فرصت برای قهرمانی» تغییر چارچوب (Reframing) داد. تمرینات ذهنی (Mental Rehearsal) با تأکید بر لحظات موفقیتآمیز گذشته در شرایط پرفشار، و همچنین تمرینات تصمیمگیری تحت فشار، میتواند مفید باشد.
· برای بازیکنان: توسعه «تابآوری انتقادی» (Resilience) در برابر سرزنش اجتماعی و رسانهای ضروری است. تکنیکهای تمرکز بر فرآیند (Process Focus) به جای نتیجه (Outcome Focus) میتواند از بار شناختی بکاهد.
· برای ساختار باشگاه: ایجاد ثبات مدیریتی و حمایت روانی سازمانیافته، «پناهگاه امن» روانی برای بازیکنان فراهم میکند تا بدون ترس از عواقب غیرقابل پیشبینی، جسارت خود را در زمین نشان دهند.
سخن پایانی: این بازی، نمادی از شرایطی بود که در آن «حفظ وضع موجود» بر «جستجوی پیروزی» اولویت یافته بود. روانشناسی ورزشی به ما میآموزد که در چنین شرایطی، گاهی باید «ترس از باخت» را نه با دفاع بیشتر، بلکه با «تعریف مجدد ریسک و پاداش» در ذهن ورزشکاران، مدیریت کرد.
🖋دکتر علی اسماعیلی