اکنون در سال 2025 میلادی چنین جملاتی من را یاد شخصی میاندازد که پس از طی مسیری برگشته و پشت سرش را نگاه میکند، یعنی حضور در گذشته. سرعت تغییرات اجتماعی و تکنولوژیکی در سالهای اخیر به قدری افزایش یافته که در بسیاری از مواقع وفق دادن خودمان با شرایط جدید را بسیار دشوار مییابیم. وضعیت به گونهای است که حتی میتوان گفت هر روز در دنیایی جدید از خواب بیدار میشویم. نکته قابل توجه این است که طبیعتا همراه با تغییرات اجتماعی و تکنولوژیکی، مفاهیم و معانی نیز دستخوش تغییر میشوند و اگر اینگونه نمیاندیشیم شاید نیاز به کمی بازبینی در تشخیص نسبت خود با دنیای اطراف و همچنین به روزرسانی دیدگاههای نظریمان داشته باشیم. «رسانه» و «ورزش» در دنیای نو هر دو دگرگون شدهاند.
بیایید نگاهی به گذشته بیندازیم، زمانی که رسانه حاکم بیچون و چرای ارتباطات و هادی خط و ربطهای اجتماعی و فرهنگی بود. تلویزیون نماد تمدن بشری و دستگاهی مقدس بود که هیچکس را یارای رقابتش نبود. پیامهای یک طرفه در ارتباطی یک سویه، ارتباطی از جنس روابط قدرت، در خانهها انتشار مییافتند و وارد شریانهای اجتماعی و بطن جامعه میشدند. شاید کمتر کسی پایانی بر این سلطه اقتدارگرایانه متصور بود. امروز اما در دوران افول تلویزیون، گوشی هوشمند و اینترنت همراه ارتباط یک سویهای که در دوران تلویزیون حاکم بود را متلاشی کردهاند. در عصر حاضر «تعامل» با مخاطب رویکردی ناگزیر برای رسانههاست. اگر پیش از این رسانه در قامت حاکم مطلق تولید و انتشار محتوا هر چه را که میخواست به خورد مخاطب میداد و مخاطب نیز چارهای جز تن دادن به آن نداشت امروز چنین چیزی در جامعه پذیرفته نیست. به نظر میرسد آنچه که تکنولوژی در این زمینه رقم زده نوعی دموکراتیک شدن در ارتباط بین جامعه و رسانه است. مخاطب هوشمند امروز مجاب شده است که دست به انتخاب میزند و بر همین اساس انتظاراتی فراتر از صرفا در معرض پیام قرار گرفتن دارد. آنچنانکه مایکل هارت و آنتونیو نگری در کتاب «انبوه خلق؛ جنگ و دموکراسی در عصر امپراطوری» اشاره میکنند جامعه امروز جامعه شبکهای است، جامعهای مملو از افرادی که به طور پیوسته و مویرگی در ارتباط با بخشهای دیگر قرار دارند. همین گسترش شبکههای ارتباطی و تحولات ماهوی پدیدهها در جوامع امروز در بستر رسانهای چیزی را رقم زده که میتوان دوران «پسارسانه» نامید. اگر ارتباط یک سویه را از مبانی اصلی رسانه در قرن بیستم بدانیم این ارتباط دیگر وجود ندارد و بدون یکی از اساسیترین ویژگیهایش، رسانه با همان تعریفی که در گذشته داشت و با همان نگاه قرن بیستمی امکان وجود ندارد. عصر «پسارسانه» زمانه «زندگی شبکهای» است. بنابراین شکلی از تولید خبر و انواع محتواهای دیگری که رسانه سنتی به آن مبادرت میورزید دیگر با آن سر و شکل نه میتواند وجود داشته باشد و نه عرصهای برای حضور در اختیار دارد. روایت کلان «رسانه» جای خود را به روایت خرد «شبکه» داده است و چیزی که شبکهها نیاز دارند نه «فراروایت» بلکه تعداد زیادی از روایتهای خرد است. همه ما با بحثهای آکادمیک و نظری درباره مدرنیته و پست مدرنیته آشنایی داریم و میدانیم پست مدرنیته دیگر چندان جایگاهی در محافل علمی ندارد چرا که تکیهگاه اخلاقی قابل دفاعی ندارد. البته که صاحبنظرانی چون آنتونی گیدنز اعتقاد به دگرگونی مدرنیسم و نه ظهور پستمدرنیسم دارند و از طرف دیگر برخی همچون بری اسمارت به نوعی قائل به حضور همزمان مدرنیسم و پست مدرنیسم هستند اما باید گفت واقعیت منتظر تئوری نمیماند. امروز صرف نظر از دلبستگی نظریمان به این یا آن با واقعیتی شکل گرفته مواجهیم که باید خودمان را با آن هماهنگ سازیم و برنامههایی عملی برای حضور در شرایط جدید تدوین کنیم. مسئله این است که دنیا منتظر ما نمیماند، همه چیز به سرعت در حال حرکت است و ما نیز باید سرعت حرکت خود را افزایش دهیم وگرنه چیزی جز غرق شدن در امواج عظیم دنیای جدید نصیبمان نخواهد شد.
بر اثر همین تغییر و تحولات در عرصه اجتماع و رسانه، ورزش نیز نیازمند تحول است، تحولی که از چندی پیش در صحنه بینالمللی آغاز شده. امروز نیاز است که جامعه ورزش ایران این تحول را ضروری بداند و در جهت آن قدم بردارد در غیر اینصورت نتایج مناسبی در صحنههای بینالمللی آتی برای ما وجود نخواهد داشت. در یادداشتهای پیشین اشاره کردهام که ورزش چه اهمیت ویژهای در تسهیل و ترمیم ارتباطات طولی و عرضی در جامعه دارد. یکی از حوزههای مورد اشاره حوزه تصمیمگیران بود که نیاز است با توجه به شرایط پیش رو تصمیمات مهمی اتخاذ و برنامههایی عملی را اجرا کنند. قطعا اجرای برنامههایی حمایتی و پیشرو بویژه در مورد ورزشهای در حاشیه، بالا بردن قدرت چانهزنی و اثر گذاری ورزشی ما در صحنه بین المللی و توانمندسازی بیشتر و باکیفیتتر ورزشکاران از جمله اینهاست.
اکنون در دنیای شبکهای و شرایط جدیدی که بر روابط حاکم است شیوههای بروز و ظهور پدیدهها نیز تغییر یافتهاند و هر چه بیشتر پیش میرویم این شیوهها تطابق بیشتری با جامعه و نهادهای اجتماعی پیدا کرده و در جهت تکامل خود قدم برمیدارند. البته بهتر است بگوییم جامعه و نهادها خودشان را با شیوههای جدید تطبیق میدهند. بر همین اساس شاهد ظهور گسترده ورزشکاران و ورزشهای کمتر شناخته شده هستیم که طبق همان وضعیتی که شیوهها تکامل مییابند، این بیرون زدن ورزشهای پنهان یا کمتر دیده شده و ورزشکارانی که به انجام آنها مشغول هستند بیشتر میشود. بنابراین میتوان سه گروه از ورزشها را از هم تمیز داد. اول ورزشهای اصلی که همیشه در صدر اخبار هستند و بیشترین توجه سیاسی اجتماعی و فرهنگی معطوف به آنها است. دوم ورزشهای در حاشیه که در یادداشتهای پیشین به آنها اشاره کرده بودم، یعنی ورزشهای غیرالمپیکی که اگرچه هنوز به المپیک راه نیافتهاند اما از جایگاه نسبتا ثابتی در برنامهریزیهای ورزشی برخوردارند. بازیهای جهانی چنگدو که اخیرا به پایان رسید نقطه عطفی در گستردهتر شدن اقبال سیاسی و عمومی به آنها بود. سوم ورزشهای پنهان به عنوان ورزشهایی که نه هنوز در جامعه چندان شناخته شدهاند و نه جایگاهی در سیستم تصمیمگیری و برنامهریزی ورزشی دارند. جایی که ورزشهای حاشیهای و پنهان فرصت بیشتری برای بروز و ظهور خود دارند و به خوبی نیز در حال بهره بردن از آن هستند شبکههای اجتماعی است. کانالهای تلگرامی و واتساپی و صفحات اینستاگرامی در ایران جایگاه نمایش و ابراز وجود آنها هستند. اینجا دقیقا یکی از همان نقاطی است که نیازمند بازبینی و برنامهریزی جدید از طرف وزارت ورزش و نهادهای سیاستگذار برای حضور پایدار و البته تاثیرگذار است.
اما ضلع دیگر این مثلث ارتباطی «رسانه» است که در ابتدای بحث به آن اشاره کردم. همان رسانهای که امروز بیش از پیش نیازمند بازنگری و تغییر در دیدگاهها و عملکرد خود است. منظورم تمام جامعه رسانهای کشور است، چه خصوصی و چه دولتی. به باور من بخش رسانه در حال حاضر ضعیفترین عملکرد را در حوزه ورزش و تغییر دیدگاه و شیوههای عمل خود دارد. رسانه امروز انگار در حالت خواب و بیدار قرار دارد، در حالتی که نه جریانساز است و نه تاثیرگذار، تنها بازتاب دهنده و دنبال کننده است آن هم در بخشهای خاص. در نگاه اول شاید بگویید که اینگونه نیست چرا که شاهد حضور تعداد زیادی از رسانهها در دنیای مجازی هستیم و هر روز نیز بر تعداد آنها اضافه میشود که تا جایی درست هم هست. بله، کانالهای تلگرامی و واتساپی و صفحات اینستاگرامی بیشماری را هر روز مشاهده میکنیم که در حال فعالیتاند. اما آنها دقیقا مشغول چه کاری هستند؟ کافیست نگاهی به محتواهای موجود در تمام آنها بیندازید و با سیلی از اخبار و مسائل حاشیهای تکراری روبرو شوید. این سیل تکرار به قدری عظیم است که باید بگویم بعضی اوقات شخصا از مواجهه با آنها وحشت زده میشوم.
مسئله اصلی این است که همچون بسیاری حوزههای دیگر ما در این حوزه هم دچار رخوت، فرسودگی و سردرگمی شدهایم. چیزی که من میبینم این است که ما به عنوان رسانههای ورزشی فقط فضا را پر کردهایم. در حقیقت رسانههای ما به دنیای پسارسانه و زمانه زندگی شبکهای وارد شدهاند اما این ورود فقط به صورت شکلی بوده است. همان بحث قدیم فرم و محتواست که در حوزه سینما بسیار رایج است. ما از لحاظ فرم در جایگاه جدیدی قرار گرفتهایم و سر و شکلمان بسیار متفاوت از گذشته است اما از نظر محتوا و همگامسازی خود با دنیای جدید نتوانستهایم توفیق چندانی بیابیم بنابراین هنوز مشغول تولید محتوا به شکل دنیای قدیم هستیم. این تولید محتوا به شیوه قدیم نظر به طیف گستردهای از کرد و کارهای رسانهای اعم از برنامهریزی، هدف گذاری، نمایش و اثرگذاری دارد. اکنون شاید آنچه که در سطور ابتدایی در مورد فراروایت گفته شد را بتوانیم در دنیای ورزش تطبیق دهیم؛ فوتبال! محبوبترین ورزش دنیا همانطور که همه ما عاشق آن هستیم اکنون فراروایت ما در بستر رسانهای ورزش است. اما چیزی که بیشتر از اصل فوتبال در این فراروایت نقش دارد حاشیههای فوتبالی است که انگار مدتهاست در حال بلعیدن ما است و از آن بیخبریم. حالا دیگر باید مشخص شده باشد که اصل مطلب ما بیان چه بوده است. بدیهی است منظور از بیان این مطالب به هیچ وجه ناظر به ایده «برابری» نیست که شخصا هیچ علاقه نظری به آن نداشتهام، موضوع اصلی تحول در دنیای جدید و تقسیم کردن فراروایت به روایتهای خرد است تا حوزههای کوچکتر و گمنام نیز شرایطی برای حضور و نفس کشیدن در این فضا را به دست بیاورند هر چند این فرصت مشخصا در حد و اندازه فرصتهای ورزشهای اصلی نخواهد بود اما فعالان آنها هستند که میزان فضای در دسترس خود در آینده را با دستان خود رقم خواهند زد. نکتهای که مهم است تحرک رسانههای ورزشی و تغییری معنادار در نحوه حضور آنهاست که اگر بخواهند در آینده اثرگذار، جریانساز و پیشرو باشند ناگزیر از تحرک و تحولاند و این تغییر و تحول در ابتدا نیازمند چرخشی بنیادین در مبانی نظری و اهداف آنها است. تغییر و همگامسازی امروز یک ضرورت است نه انتخاب و در این راستا بازنگری در شیوه تولید محتوا از ستونهای اصلی است.
به قلم ایمان برین