چهل روز غم را دروندل خود ریختن و چهره را سرخ نگهداشتن تا مبادا همسر داغدار و تنها فرزند باقیمانده بیش از این عذاب بکشند. در مراسم ختم، نوروزی دید که چه جایگاهی نزد اهالی ورزش دارد. ورزشیها نیز از دکتر درس گرفتند که چگونه با درونی پرغوغا میتوان در کمال آرامش سخن گفت و راضی به رضای خدا بود. سعید، اسماعیل دکتر نوروزی بود اما این باز چیزی از آسمان نیامد تا بهجای او قربانی شود. آسمان این بار سعید را دوست داشت. زور علاقه عرشیان به تمام عشق زمینیها غلبه کرد و ورزشکار محجوب ما را به بالا برد.
حالا سعید بیشتر از زمان حضورش، در خانه حضور دارد. در این نبودن، او بودن بیشتری دارد. بهطورقطع و یقین آنقدر که حالا درودیوار خانه بوی او را میدهد و صحبت از سعید است در زمانهای گذشته نبوده است.
جولین بارنز نویسنده مشهور که بهشدت به همسرش علاقه داشت میگوید: بعد از فوت همسرم تصمیم به خودکشی گرفتم. اما بعد دیدم با رفتن من او هم میرود. ماندم تا سختیها و دشواریهای نبودش را تحمل کردم تا او زنده بماند. من ماندم تا از او بگویم و او را زنده نگهدارم و حالا من دو نفر هستم و تا هستم همسر من هم هست. حالا حکایت دکتر عزیز ورزش و خانواده اوست که آنها باید بمانند تا سعید را زنده نگهدارند. عمر باعزت برای دکتر نوروزی و خانوادهاش و ایام خوش با ملکوتیان برای سعید آرزومندیم.
به قلم غلامحسین شعبانی