این فرنگی کار اهل شهر آمل خیلی تلاش کرد تا در وطن خود پله های ترقی را بیش از پیش طی کند اما از مدت ها قبل رابطه حسنه ای با کادر فنی نداشت. او انتظار داشت در مسابقات جهانی چندی پیش نروژ دوبنده وزن ۷۲ کیلوگرم کشتی فرنگی را برتن کند اما مربیان تیم ملی این افتخار را به محمدرضا مختاری دادند که مختاری هم نتوانست انتظارات را بر آورده کند و به عنوان پنجمی رقابت ها بسنده کرد. ارسلان برای اثبات شایستگی های خود در مسابقات اخیر لیگ، ملی پوش یادشده را با فاصله امتیاز بالا شکست داد تا ثابت کند حق او بود که در میدان جهانی حضور پیدا کند. بلافاصله پس از پایان لیگ پذیرش تابعیت صربستان از سوی ارسلان رسانه ای شد. این کشتی گیر اگر اطمینان پیدا می کرد شانس آن را دارد در بازی های آسیایی یا جهانی تابستان آینده ملی پوش شود جلای وطن نمی کرد.
ارسلان و قبل از وی دختر ملی پوش هندبال و پیش از او جوانان بدنساز، اهل سیاست نبودند بلکه هدف شان از رفتن به کشور های دیگر صرفا دستیابی به امکانات و شرایط بهتر برای ادامه زندگی و تداوم مسیر قهرمانی است. فضایی که می شود براحتی برای آنها در داخل کشور فراهم کرد اما پاره ای بی تدبیری ها و کم توجهی به این موجب سرخوردگی آنها می شود. عده ای از ورزشکاران آنقدر مورد توجه و التفات واقع می شوند که خود را تافته جدابافته تصور می کنند و برخی دیگر علی رغم شایستگی چنان مورد کم لطفی قرار می گیرند که سرخورده و مغموم تصمیمات سخت و بعضا احساسی اتخاذ می کنند. به همان اندازه که لطف و حمایت بی حد در حق یک رشته از ورزش و ورزشکار می تواند مضر باشد، تبعیض و نامهربانی با بقیه، پیامد های زیانبار به همراه دارد. به یک مربی هرگونه امکان و التفات روا می شود و دیگری علی رغم تلاش شبانه روزی و سازندگی و قهرمانپروری در نظر نمی آید.
شاید یکی از حلقه های مفقوده ورزش، بی توجهی نسبت به مقوله فرهنگی و انگیزشی قهرمانان باشد. وقتی در برابر برگزاری اردوهای طولانی مدت، مسابقات متعدد، لیگ و پرورش جسم، کمترین توجه لازم به تقویت روحیه ملی، نوع دوستی، وابستگی به خاک وطن و حسن صفات دیگر نمی شود، هدف از غایت ورزش که خدمت به جامعه، کشور، مردم و رسالت های فرهنگی معنا پیدا نخواهد کرد.
معادله ای ناموزون ترسیم شده که در یک کفه تقویت جسم برای کسب مدال قرار گرفته و در سوی دیگر جایزه و پاداش نهاده شده. آیا براستی تمامیت فلسفه ورزش و ورزشکار در همین مقدار خلاصه می شود و رسالت دیگری نمی توان برای آن متصور شد؟ کجای دستگاه ورزش ما این حقیقت آموزش داده می شود که ورزشکار به معنی واقعی کلمه الگوی جامعه تلقی می شود و این الگو باید سرمشق دیگران باشد؟ وقتی فرهنگ سازی صورت نگیرد و فرهنگ جوانمردی و عیاری را در میان جامعه ورزش نهادینه نکنیم چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم ورزشکاران و حتی مربیان آنها در برابر پیشنهادات اغوا کننده کشورهای دیگر خویشتنداری کنند؟ هرگاه به جایی رسیدیم که قهرمان ملی خود را خدمتگزار و الگوی مردم کشورش تلقی کرد، آنگاه باید به اندازه توقع همان مردم، امکانات در اختیار وی گذاشته شود. ممکن نیست قهرمانان را تک بعدی پرورش بدهیم اما از او انتظار نداشته باشیم احساسی تصمیم بگیرد. مربی سازنده و قهرمانپروری که در تنگنای مشکلات معیشت خود درمانده، چگونه می تواند به شاگرد خود درس سخاوت، پایداری و آینده روشن بدهد؟
تا نتوانیم نگاه خود نسبت به قهرمانان و مربیان را منطبق با واقعیت ها ترسیم کنیم شاهد از دست رفتن و مهاجرت این نخبه های مغمموم خواهیم بود. نخبه هایی که در همین سرزمین، زیردست همین مربیان وطنی و با هزار خون دل خوردن پرورش می یابند اما آنگاه که باید به بار بنشینند، دیگران از آنها بهره برداری می کنند.
به قلم محمدرضا کاظمی