آنها کار خودشان را می کنند و ما هم کار خودمان را. گویا معیار آقایان، زنبیلی است که زودتر در صف نام نویسی قرار داده شده، دیگران با یک عمر تجربه و پیشینه طولانی مدت، تازه باید خودشان را به وزارت فرهنگ و ارشاد معرفی کنند. چه تفاوتی می کند ما را به برادری قبول کنند یا اصلا نشناسند. بگذارید ما همان در وطن خویش غریب باشیم.
نسل پیشین خبرنگاران در انتهای راه قرار دارند. آنها شیوه قدیمی خودشان را دنبال می کنند و همچنان می نویسند و نقد می کنند بی آنکه توقعی داشته باشند. هیچ وقت، هیچکس از آنها نپرسید، دل خوش، سیری چند، مسکن و معیشت شان به راه است، روزگارشان خوب سپری می شود؟ یاد رفته گان به خیر، استاد عطا بهمنش، پرویز زاهدی، منوچهر لطیف، حسین حصاری، بیژن رویین پور، جباری، تورج لارودی، اسدالهی، محتشمی و بسیاری چون آنان که یک عمر گفتند و نوشتند و عاقبت کنج عزلت اختیار کردند و رفتند. مگر کسی به فکر آنان بود و هست؟ اگر بود که لااقل بزرگداشتی برای این بزرگان ترتیب داده می شد و ذکر نامی از این پیشتازان وادی روزنامه نگاری به عمل می آمد. روزی و معیشت جمع خبرنگاران به باریکی نوک قلمی است که جوهر از آن تراوش می کند. این نکته را بزرگان به ما کوچکترها آموختند و ما نیز به نسل های بعد یاد آور می شویم تا فکر نکنند در عرصه خبر، خبری است.
دوستان ورزشی نویس، یادتان باشد بیشترین پیام تبریک را غیر ورزشی ها برای شما می فرستند. اغلب همینطور بوده و احتمالا باز هم چنین خواهد بود. بعضی ها وقت دعوا یاد خبرنگار جماعت می افتند. عده ای، خدا نکند نقدشان کنی، خیلی زود، مودت دیرینه را فراموش می کنند.
کار خبرنگاری شبیه راه رفتن روی طناب باریکی است که باید حواست باشه به این سو و آن سو نلغزی، نیش قلم را به هر طرف که بچرخانی یک عده خوشحال و برخی دلخور می شوند. مهم نیست، اگر انجام وظیفه در جهت بیان حقیقت و اصلاح امور بود نباید بیمی به دل راه داد و پیش تاخت.
شغل سخت و زیان آور خبرنگاری، دهل پر سرو صدایی است که از دور گوش نواز می نماید. با این وجود باید ماند و ادامه داد. هنوز هزار راه نرفته و هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست. باید، رفت، دید، گفت و روشنگری کرد. باید همچنان ادامه داد و به افق های روشن خیره شد. نقد کرد و سره از ناسره باز شناساند.
سالی یک روز به نام خبرنگار نامگذاری شده، آن روز، به رسم مالوف وعده های شیرین و سخنان دلنشین شنیده می شود، صحبت از معیشت و مسکن و حمایت های گوناگون، آن همه، در نهایت با چند گیگ اینترنت رایگان یا چیزی شبیه به آن سر هم بندی می شود. خبرنگاران نه سندیکا و تشکیلات قوی دارند که مشکلات شان را خودشان بر طرف کنند و نه حامی رسمی دارند تا به امور آنها رسیدگی کند. یک جایی میان بودن و نبودن سیر می کنند و چشم به آینده دارند.
با این همه، پیشه خبرنگاری، حلاوت و شیرینی خاص خود را دارد که لحظه ای رهایت نمی کند. علی رغم همه مشکلات و فشار زندگی، روزنه امید ی رو به سوی آینده می گشاید. از اینکه مدام با تازه ها و هیجان شنیدن اخبار جدید سر از خواب بر می داری و تلاش می کنی اولین نفر باشی که آن را منعکس می کنی خرسند می شوی. این شور و هیجان تا زمانی که شمع وجودت روشن است با تو می ماند. همین که هستیم و می نویسیم یعنی لطف خدا با ماست.
محمدرضاکاظمی