*در شنا دختران هیچ خبری نیست اما در قایقرانی چرا
راستش را بخواهید چند وقت قبل در یک سخنرانی شرکت کردم و مفصل درباره شرایطم حرف زدم. مدتی است تلاش میکنم که ویدئوی این سخنرانی را آپلود کنم اما آنقدر سرعت نت پایین است که نمیتوانم. من ابتدا شنا کار میکردم اما خب میدانید که در شنا هیچ خبری نیست و دختران این رشته در ایران واقعا مظلوم هستند. آخرش این است که در مسابقات قهرمانی کشور مدال بگیرند و شاید در لیگ بدون اسپانسر و پول شرکت کنند. من در مسابقات قهرمانی کشور زیادی شرکت کردم اما یه جورایی دل زده شده بودم. علاقه زیادی به ورزش داشتم و همه رشتههای ورزش آبی را کار کردم. سالها درگیر مسابقات شنا و واترپلو بودم، حتی دو سال رکوردار یکی از مادههای نجات غریق در کشور بودم. اوایل سال 84 درست زمانی که رشته قایقرانی وارد استان کرمانشاه شد، به این رشته علاقهمند شدم. اعضای قایقرانی بعد از تمرین ما به استخر میآمدند. مینشستم و تمریناتشان را نگاه میکردم. به تدریج از من خواستند که به قایقرانی بروم. میگفتند شنا چه سرانجامی دارد، باید رشتهام را تغییر دهم. حفظ تعادل در قایق کایاک خیلی دشوار است و یادم هست من از روز اول تعادل گرفتم و همین موضوع موجب شد تا تشویقم کنند این رشته را ادامه دهم.
*بعد از مدال المپیک آسیایی چیزی از زندگی نمیخواستم
برای من قشنگترین فصل زندگیام بازیهای آسیایی ایچئون بود. کاری ندارم بعدش چه اتفاقی افتاد. من در تمام طول زندگیام حس رضایت و بعد از مدال آنقدر حس خوبی داشتم که فکر میکردم تمام حقم را از زندگی گرفتم. در اینچئون در کمال ناباوری مدال گرفتم. آسیب دیده بودم از نظر روانی فشار زیادی داشتم. دقیقه 90 تیم اسلالوم به آن مسابقات اعزام شد. بعد از اینکه از اینچئون برگشتیم با مدال من رشته اسلالوم در ایران بعد از هشت سال استارت زد. آن روزها آنقدر خوشحال بودم که فکر میکردم دیگر هیچ چیزی از زندگی نمیخواهم.
*با زلزله کرمانشاه داشتم سکته میکردم
شاید باور نکنید اما وقتی برای مسابقات قهرمانی آسیا به مالزی اعزام شده بودیم، در کرمانشاه آن زلزله شدید آمد، داشتم سکته میکردم. برای ساعاتی هیچ خبری از شهرم نداشتم و فقط در رسانهها میدیدم که کشته زیادی به جا مانده است. خوشبخانه خانوادهام در شهر کرمانشاه هیچ آسیبی ندیده بودند اما عمیقا به خاطر مصیبتی که به سر مردم این استان آمد ناراحت بودم.
*چندبار تا پای عمل جراحی رفتم
خداحافظی من چند دلیل عمده داشت که مهمتریناش تشدید آسیب دیدگی به جا مانده از بازیهای آسیایی اینچئون بود. شرایط دیسک کمرم به شدت حاد شد، تا جایی که چندبار تا پای عمل جراحی هم رفتم و متأسفانه هنوز هم با آن درگیرم. از سوی دیگر در برنامه بازیهای آسیایی رشته فلت اسلالوم در آبهای راکد حذف شد و این موضوع فرصت را از من گرفت تا بتوانم از تجربهام در این رشته بهره ببرم و برای مدال خوشرنگ تری تلاش کنم. همانطور که میدانید شرایط مسابقات آبهای خروشان مثل فلت اسلالوم نیست و به طول دوره تمرینی خیلی بیشتری نیاز دارد. در حال حاضر کشور ما شرایط مناسبی از نظر حضور در رودخانه ها را ندارد و اکثر بچهها در اردوهای برون مرزی به کیفیت مناسب میرسند.
* مناطق محروم، ناتوان نیستند
پله اول انگیزهام این بود که از مسابقات استانی وارد رقابتهای قهرمانی کشوری شویم و فدراسیون ببیند استان پیشرفت کرده است. دختران استان کرمانشاه خیلی پرتلاش هستند. در دهههای اخیر بسیاری از آنها در عرصههای ورزشی و قهرمانی موفق بودهاند. این نظر شخصی خودم است که منطقه غرب نشین مخصوصا کرمانشاه که استان مرزی و جنگ خیزی بوده همیشه مورد ظلم واقع شده است. وقتی بچههای این استان خرابیها را میبینند و شاهد کم توجهیها هستند و خوب میدانند نسبت به مرکز نشینها محرومترند، با انگیزه بیشتری تلاش میکنند. آنها میخواهند برتری و تواناییهای خود را نشان دهند.
*الان پیادهروی هم پول میخواهد چه برسد به قایقرانی
الان پیادهروی هم بخواهید کنید باید پولدار باشید. خداراشکر لطف خدا و همکاری هیات بود که از زمان ورود به قایقرانی توانستم فعالیتهای مستمری داشته باشم. تجهیزات این رشته خیلی گران است الان هم گرانتر از قبل شده. مثلا تهیه پارو واقعا برای یک ورزشکار مستعد سخت است و واقعا قشر مرفه میتوانند آن را تهیه کنند. آن زمان هم که من شروع کردم این تجهیزات ارزان نبود اما من شانس آوردم و لطف دوستان بود که تجهیزات تمرین برایم فرآهم شد. من اولین قایقرانی بودم که برای استان مدال گرفتم و از این رو همیشه سعی کردند امکانات لازم را برایم فرآهم کنند. بماند که فقط هم بحث تجهیزات نبود.
*پارتی نداشتم ولی مشوق چرا
خانواده من ورزشکار بودند، کیا قدمی داییام قهرمان وزنهبرداری بود و همین الان پسر داییام در اردوی ملی است. خالههای من اولین مشوقهایم برای ورود به ورزش بودند. من از همان بچگی کاملا فضای ورزش را میشناختم. نمیتوان گفت پارتی داشتم. شاید پارتی بتواند معرفی کند ولی جای شما بازی نمیکند. به هر حال خانوادهام بسیار در پیگیری فعالیتهایم نقش داشتند.
*کارگری یک قهرمان جهان ننگ نیست؟
من جایزه مدال نقره سال 2017 کاناپولو را هنوز نگرفتم. مسئولان هم اصلا صدایش را در نیاوردند. خودتان دیگر تا آخر ماجرا را بخوانید. یک زمانی قهرمان کم بود و برای مسئولان قهرمانیها ارزش داشت. مدال استانی میگرفتی کل شهر را پارچه میزدند. الان یک ورزشکار قهرمان المپیک میشود کسی سراغش را نمیگیرد. من ورزشکار قهرمان جهان میشناسم که برای امرار معاش در ساختمان کارگری میکند. این این ننگ نیست؟
*ما دخترها باید در تاریکی شب تمرین میکردیم
صد در صد. ما زمانی که قایقرانی را شروع کردیم، این رشته تازه وارد استان شده بود. به خاطر اینکه کمتر دیده شویم و مزاحمتی ایجاد نشود از تیم دختران میخواستند تا شبها در دریاچه تمرین کنیم. آب آنجا خیلی سرد است. تابستانها هم سرد است اما ما باید شبهای تابستان و پاییز و زمستان آنجا تمرین میکردیم. به ما میگفتند که در تاریکی بیایید و قبل از طلوع خورشید بروید. فکر کنید با آن قایقهایی که خیلی تعادلی است در تاریکی روی آب میرفتیم.
*قایق من بازمانده از دوران جنگ بود!
بسیاری از قایقها فرسوده بود. حتی چند قایق تمرینی ما برای دوران جنگ بود. تا میخواستیم یک دور بزنیم آب داخلش جمع میشد و تایم را از دست میدادیم. بیمار میشدیم. همه این مشکلات بود. قایقهای به جا مانده از زمان جنگ از چهل جا سوراخ بود. باید بعد از هر دور یکساعت آب آن را تخلیه میکردیم. من خودم با پاروی آهنی تمرین میکردم. پارو هم مال زمان جنگ و وزن آن 3 تا 4 کیلو بود. با همان پارو تمرین میکردم به این نیت که قوی شوم.
*دخترها پیشتاز قایقرانی بودند
پسران شرایط متفاوتی داشتند. آنها میتوانستد بروند و حتی در دیگر شهرها و استانها اردو بزنند . در قایقرانی کرمانشاه، اول دخترها فعال شدند. استعدادیابی بیشتر بین دختران شناگر بود. بعد از آن که راه افتادیم پسرها هم زرنگتر شدند. حتی خیلی از آنها را من در هیأت ثبتنام کردم. ما تا همین یکی دو سال قبل هم قطب اصلی ایران بودیم.
*از فوتبال متنفرم و از ورزش غمگین
فوتبالیستها بحثشان جداست اما از شرایط ورزش فوتبال خیلی ناراحت میشوم. این بودجه کلان فوتبال و این رفتارهای غیرورزشی را که میبینم واقعا غمگین میشوم، نتیجه کارشان هم معلوم است مثلا در جام جهانی فقط یک گل از آرژانتین میخوریم. جایزه و بودجه کلان همیشه سمت فوتبال میرود. آخر ورزش المپیک است اما مدالآور المپیک ایران باز دنبال کار و پرداخت قسط اجاره خانه است، در حالی که بازیکنان فوتبال برای نگرفتن چند درصد از قراردادهای چند میلیاردی اعتصاب میکنند. بسیاری از بچههای ما در رشتههای منهای فوتبال دستفروشی یا در آژانس کار میکنند.
*کمیته سالی یک کارت تبریک میداد اما دریغ!
کمیته ملی المپیک قبلا سالی یک کارت پستال برای تبریک سال نو میداد. قهرمانها عشقشان همین بود. من خودم خیلی ذوق میکردم وقتی کارت را میدیدم و خیلی دوستش داشتم. از اینکه به فکر ما هستند ذوق میکردم اما آن را هم از ما دریغ کردند. گذاشتند بمیریم و بگویند زنده یاد فلانی ورزشکار خوبی بود!
*گفتند با استخدام شما حقوق ما کم میشود
دانشگاه آزاد چند وقت قبل مراسمی گرفت و چند نفر برای شورا عضو شدند که رسیدگی به کارهای قهرمانان و مشکلات هر استانی را انجام دهند. بهداد سلیمی، حمید سوریان و سپیده توکلی، احسان حدادی و من عضو شدیم که آن هم منحل شد. قول دادند که این قهرمانانی که مقامدار بودند در دانشگاههای شهر خودشان استخدام شوند. خیلی زشت است که مدیر و مسئولی حرفی بزند و در نهایت منتفی شود. الان هنوز درگیر کارهای استخدامی هستم. سازمان برنامه و بودجه به من گفت اگر استخدام شوید از حقوق ما کم میشود. آدم این چیزها را که میبیند ناراحت میشود.
*برای حمایت از بچههای بیسرپرست به قهرمانان مجوز نمیدهند!
من یک برنامه بزرگ داشتم. یک پروژه مهم بود که در ایران میخواستم آن را انجام بدهم. برای نخستین بار یک انجمن تشکیل دادم که قهرمانان مهرآفرین در المپیک و آسیایی و پاراآسیایی که مجموعا 23 نفر بودیم بتوانیم از بچهها و استعدادهای جدید حمایت کنیم. استعدادیابی و نخبه گزینی بچههای بیسرپرست و بدسرپرست کار قشنگی بود که واقعا داشت نتیجه میداد. متاسفانه مراحل گرفتن مجوزها سخت بود و اذیت کردند. چند نفر از ورزشکاران قرار بود استخدام تربیت بدنی شویم به همین دلیل مجوز سمن را هم لغو کردند. خیلی توی ذوقم خورد و ناراحت شدم. گفتم من از جیب پول میگذارم و دلی کار میکنم چرا نمیگذارید به نفع استان کار کنیم. در آن دوران که درگیر مجوز بودم رایزنیهایی با هیاتها داشتیم تا با شنا دختران شروع کنیم. باور نمیکنید چند نفر از این بچهها استخر ندیده بودند اما آمدند استخر پا به پای بچهها شنا کردند. بعد از دو ماه پیشرفتشان عجیب بود حتی میتوانستند قهرمان شوند اما نگذاشتند ادامه بدهیم.
*میخواستم خلیج فارس را پارو بزنم
قبل از اینچئون میخواستم طول خلیج فارس را پارو بزنم. برای گینس، ولی خب اسپانسر قوی میخواستم و عدم اعتماد به خانمها موجب شد که هیچ شرکتی جلو نیاید.
*خیلی زود فراموش شدیم
ورزشکاران شبیه من با ورزش عجین هستند. چه در فیلد قهرمانی باشیم چه نباشیم همه زندگی ما ورزش است. الان به دلیل تشدید آسیب دیدگیام این توانایی را ندارم که حرفهای کار کنم و مثل پیرمردها و پیرزنها تمرین میکنم. عمر قهرمانیها کوتاه است و از این موضوع خیلی ناراحت هستم. تا زمانی که روی سکو هستی، دیده میشوی اما به محض اینکه خداحافظی میکنی تمام خواهی شد. فکر نمیکردم داستان ورزش اینقدر غمانگیز باشد. بعد از خداحافظیام تا هفتهها و ماهها غضه میخوردم. به همان اندازه که برای هر مدالم خوشحال میشدم الان ناراحتم. اصلا ورزشکاری نبودم که چیزی بخواهم یا حتی برای مسائل مالی درگیر شوم. خیلی سربسته مواردی را مطرح کردم و از ورزش قهرمانی کنار رفتم. این که بروم در تربیت بدنی و استانداری التماس کنم به من توجه کنند، آزارم میدهد. دیگر بازگشتی هم در کار من نیست. آسیب دیدگی جدی دارم. برای همین هم مراعات میکنم. باید جراحی کنم اما خیلی میترسم.
امیرداود کمالی