زمین چمن فوتبال، سالن بسکتبال، استخرشنا، دیواره صخره نوردی، دوومیدانی و سالن مجهز و با شکوه ژیمناستیک که همانند نگینی در میانه مجموعه ورزشی یاد شده می درخشد. ساخت چنین سالن زیبایی در جایی که شاید نونهالان و نوجوانان آن به رشته های رزمی و کشتی علاقه بیشتری داشته باشند، گواهی است بر این مدعا که سازندگان آن از تاثیر ژیمناستیک در رشته های دیگر اطلاع داشته اند. خوشبختانه استقبال از این رشته پایه در منطقه جنوب شهر تهران خوب بوده اما ویروس چالش برانگیز کرونا تمام معادلات را بر هم ریخته و اشتیاق علاقه مندان را به حداقل رسانده است. اکنون و با توجه به اوضاع بحرانی، شاید کمتر از یک چهارم ورزشکاران به حضور در سالن رغبت نشان می دهند تازه اگر ستاد مبارزه با کرونا فعالیت های ورزشی را تعطیل نکرده باشد.
در گوشه ای از این سالن مردی نشسته که می توان گرد ۵۰ سال حضور در عرصه ژیمناستیک را در رخساره اش به تماشا نشست هر چند چنین نشان نمی دهد و به مدد ورزش بسیار جوانتر از آن است که باید باشد. منصور راضی نژاد یک عمر زندگی را رهن عشق و علاقه بی پایان به ژیمناستیک کرده و همچنان پای علاقه اش ایستاده است. عاشق آموزش و مربیگری است. صبح را با نوای نه چندان دلنشین مرکبی که او را به محل باشگاه می رساند آغاز می کند. نوای بم موتورسیکلت، حضور او را در محل باشگاه گواهی می دهد و این نوا در نظر شاگردانی که هنوز در ابتدای دوران ورزش قرار دارند فرصت تازه ای است برای آموختن فن و بند یکی از زیباترین رشته های ورزشی.
قهرمان خوبی بوده، مربی خوبی هم هست. طراحی و ساخت وسایل ژیمناستیک را هم در گذر زمان فراگرفته و سال ها در راس کمیته های مختلف فدراسیون ایده ها و آموخته های خود را در قالب کتاب، جزوه و طرح سطح بندی برای ژیمناست های کشور طراحی و تدوین کرده است.
راضی نژاد حرف های بسیاری برای گفتن دارد از دوران قهرمانی، یاران و هم تیمی هایی که اغلب آنان در گذر ایام از ژیمناستیک جدا شدند و رفتند. برخی جلای وطن کردند و معدودی در گوشه و کنار این آب و خاک به عزلت روزگار می گذرانند اما او همچنان استوار و ثابت قدم مانده و به همراه همسر و برادرش هر روز صبح چراغ باشگاه را روشن می کنند و ۱۲ شب خسته اما خشنود از اینکه روز زیبای دیگری برای آینده سازان وطن رقم خورده، به خانه باز می گردد. خانه ای که اجاره ای است.
او پس از این همه سال کار معلمی و تلاش بی وقفه همانند تمام دلسوختگان وادی عشق و ایثار به حق واقعی خود نرسیده است. با این وجود ناراضی نیست و شکر گزار از اینکه همچنان خدمتگزار نسل های آینده است .تاکید می کند اگر باردیگر متولد شود، همچنان راه ورزش و تعلیم و تربیت را در پیش خواهد گرفت. به دلیل شیوع کرونا و تعطیلی کامل سالن، سه ماه اجاره نگرفتند اما دو ماه است اجاره کامل می پردازد در حالیکه سالن تقریبا خالی از ورزشکار است و همین امر فشار اقتصادی زیادی بر او وارد می کند.
می اندیشم اگر او به جای شغل مربیگری و عشق به ورزش کارمند اداره ای بود می توانست هر روز با لباس اتو کرده سرکار خود برود و عصر به خانه بازگردد. می توانست از همه امکانات و فرصت های شغلی بهره مند شود. به موقع بازنشسته شود و اکنون بی هیچ دغدعه خاطر از دوران استراحت و زندگی در سایه آرامش برخوردار باشد. اما او مربیگری را انتخاب کرده که بازنشستگی ندارد.
سروکله زدن با کوکانی ۷- ۸ ساله و آموزش ریزه کاری های رشته ورزشی دشواری چون ژیمناستیک کار ساده ای نیست اما راضی نژاد و مربیانی چون او آموخته اند با صبر و حوصله می توان این نونهالان را برای رسیدن به موفقیت های آینده آماده کرد. همین ممارست و پایداری باعث شده تا قهرمانان بسیاری در همین مکان و زیر دست همین مربی پرورش پیدا کنند.
این موفقیت ها را لطف خدا، حمایت مسئولینی که به معنی واقعی برای خدمت آمده اند و تلاش های بی وقفه خود و همکارانش می داند.
دستان راضی نژاد بر اثر کار مداوم با وسایل سالن و جابه جایی اسباب ژیمناستیک پینه بسته و او به شوق آموختن، این زخم های کوچک را به جان می خرد و همچنان بذر عشق می کارد.
این حکایت مختص مربی ژیمناستیک مورد نظر ما نیست بلکه حکایت همه مربیان و معلمان دلسوز این سرزمین است.
محمدرضا کاظمی