مقدمه
ورزش بهعنوان یک ابزار فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، بازتابدهنده و در عین حال، شکلدهنده ساختارهای قدرت در هر جامعه است. زنان ورزشکار، به ویژه در کشورهای کمتر توسعهیافته، در دوران جنگ با مجموعهای از موانع مضاعف مواجهاند؛ از تبعیضهای جنسیتی گرفته تا تخریب زیرساختهای ورزشی، قطع حمایتهای دولتی، و افزایش وظایف خانوادگی و مراقبتی.
اما همزمان، تجربه جنگ میتواند زمینهای برای بازتعریف نقش زنان، افزایش تابآوری روانی و جسمانی، و ورود به حوزههای عمومی و رهبری از طریق ورزش فراهم سازد. این مقاله تلاش دارد با رویکردی میانرشتهای، ابعاد این تهدیدها و فرصتها را تحلیل کرده و بر اهمیت سیاستگذاری آگاهانه در این زمینه تأکید کند.
تهدیدها: تحلیل واقعبینانه از تبعات جنگ بر ورزش زنان
۱-تخریب زیرساختهای ورزشی و کاهش بودجه
در شرایط جنگی، اولویت دولتها از توسعه فرهنگی و ورزشی به بقا و امنیت نظامی تغییر مییابد. بهویژه ورزش بانوان، که در بسیاری از کشورها هنوز اولویتی فرعی تلقی میشود، اولین حوزهای است که بودجه آن قطع یا به شدت محدود میشود.
۲-افزایش کنترل اجتماعی و محدودیت تحرک زنان
در جوامعی که نگاه پدرسالارانه غالب است، جنگ موجب بازگشت به ارزشهای محافظهکارانه و کاهش مشارکت زنان در عرصههای عمومی از جمله ورزش میشود. در برخی مناطق، حتی شرکت زنان در تمرینات ورزشی به دلایل امنیتی یا فرهنگی ممنوع میشود.
۳-افزایش آسیبپذیری روانی و جسمی زنان ورزشکار
زنان در شرایط جنگی نه تنها در معرض آسیبهای جسمی ناشی از جنگ قرار دارند، بلکه با افزایش فشارهای روانی، اضطراب، و فقدان حمایتهای اجتماعی، ریسک ترک ورزش یا افت عملکرد ورزشی آنها افزایش مییابد.
۴-محدودیت حضور بینالمللی و دیپلماسی ورزشی
ورزشکاران زن از کشورهای درگیر جنگ معمولاً با موانعی چون تحریم، لغو مسابقات، یا محدودیتهای ویزا مواجه میشوند. این شرایط، مانع از تجربه بینالمللی و رشد حرفهای آنان میشود.
فرصتها: تابآوری، بازتعریف نقش و بازسازی پس از جنگ
۱-ورزش به عنوان ابزار توانمندسازی زنان پس از جنگ
در کشورهایی چون رواندا، افغانستان (پیش از بازگشت طالبان)، یا عراق، ورزش به ابزاری برای بازسازی روانی و اجتماعی زنان تبدیل شده است. ورزش، بستری برای بازگشت به زندگی، بازسازی هویت فردی، و بازیابی حس کنترل در زنان بازمانده از جنگ فراهم میآورد.
۲-جلب حمایتهای بینالمللی و NGOها
در دوران جنگ و پس از آن، سازمانهای بینالمللی (مانند IOC، UN Women، Peace and Sport) تمایل بیشتری برای حمایت از برنامههای ورزشی بانوان به عنوان بخشی از بستههای بازسازی اجتماعی دارند.
۳-افزایش نقش زنان در مدیریت ورزشی در دوران گذار
جنگ در برخی موارد موجب خلأ مدیریتی میشود و فرصتی را برای حضور زنان در سطوح رهبری ورزشی فراهم میآورد، بهویژه اگر این فرصتها با آموزش و برنامهریزی هدفمند همراه شوند.
مطالعات موردی تطبیقی
* افغانستان (۲۰۰۱–۲۰۲۱):
رشد ورزش زنان در دوره پس از طالبان، بهرغم تهدیدهای امنیتی، نماد بارزی از بازسازی اجتماعی و فرهنگی بود. تیم فوتبال زنان افغانستان، با حمایت فدراسیون جهانی و NGOها، نمادی از مقاومت شد.
• اوکراین (۲۰۲۲–تاکنون):
با وجود ادامه جنگ، زنان ورزشکار اوکراینی در رشتههایی چون تنیس، ژیمناستیک و دو و میدانی در سطح جهانی درخشیدهاند. این پدیده به تقویت حس ملیگرایی و امید اجتماعی کمک کرده است.
• ایران (بحرانهای منطقهای اخیر):
با این حال، ورزش بانوان در ایران نشان داده است که حتی در شرایط بحرانی نیز قابلیت رشد در لایههای غیررسمی و بومی را دارد.
ادامه روند برخی از تمرینات ورزشکاران حرفه ای، توسعه ورزشهای خانگی و آنلاین در دوران بحران، و فعالیت داوطلبانه مربیان زن در حاشیه شهرها از نشانههای تابآوری ساختاری زنان ورزشکار ایرانی است.
نقش سیاستگذاری و توصیهها
1. تدوین چارچوبهای حمایتی ویژه برای ورزش بانوان در شرایط بحرانی
2. ایجاد شبکههای بینالمللی همبستگی با زنان ورزشکار کشورهای جنگزده
3. توسعه برنامههای ورزشی مبتنی بر تروما و حمایت روانی
4. آموزش مربیان و مدیران زن برای رهبری در شرایط بحران
5. تأسیس صندوقهای حمایتی برای حفظ تداوم ورزشی زنان در دوران جنگ
نتیجهگیری
جنگ، با تمام تبعات ویرانگر خود، میتواند بستری برای بازتعریف ورزش زنان نیز باشد. هرچند تهدیدها بسیار گستردهاند، اما فرصتهایی برای بازسازی اجتماعی، رشد هویت زنانه، و تابآوری فردی و جمعی در دل بحران نهفته است. بهرهگیری از این فرصتها مستلزم نگاه جامعنگر، سیاستگذاری آگاهانه و همبستگی جهانی در حمایت از ورزش بانوان در شرایط بحران است.
دکتر بیتابردبارآذری
پژوهشگر و فعال حوزه سلامت زنان و خانواده