سخن از رضا سوخته سرایی است. نادره ملیپوش سنگین وزن کشتی ایران که تجربه کسب مدال طلای سنگین وزن هر دو رشته آزاد و فرنگی بازی های آسیایی را دارد. این چهره جاودانه ورزش ایران دو مدال نقره ارزشمند مسابقات جهانی ۱۹۷۸ مکزیکوسیتی و ۱۹۸۱ اسکوپیه و انبانی از مدال های رنگارنگ رقابت های بین المللی داخلی و خارجی را در ویترین افتخارات خویش جای داده است. بی تردید، اگر دوالمپیک ۱۹۸۰ مسکو و ۱۹۸۴ لس آنجلس توسط مسئولان وقت ورزش ایران تحریم نمیشد و امکان حضور تیم های کشتی در ۴ دوره مسابقات جهان ۱۹۷۹، ۱۹۸۳، ۱۹۸۶ و ۱۹۸۷ ممکن بود، سوخته سرایی به یکی از پرافتخارترین ورزشکاران تاریخ این سرزمین تبدیل می شد. شانس با او و بسیاری از قهرمانان آن دوره یار نبود تا در سال هایی که اوج دوران آمادگی خود را طی می کردند، تعداد مدالها و افتخارات خود را دو چندان کنند.
قصه مبارزات رضا سوخته سرایی و شادروان علیرضا سلیمانی تا نسل های بعد همچنان در خاطره ها باقی خواهد ماند. مبارزاتی که هزاران نفر از علاقه مندان ورزش را به سالن میکشاند و هفته ها این رویداد مهم نقل محافل بود و رسانه ها به آن می پرداختند. براستی چه کسی است که خاطرات آن روزها و شیرین کاری های دو پهلوان روزگار خویش را از یاد برده باشد. مردانی که در خفا رفیق ویار همدیگر بودند و در ظاهر رقیب سرسختی که مدام با یکدیگر بر سر برد و باخت رجز می خواندند و از شکست حریف دم می زدند.
اکنون از آن دو نفر، سلیمانی چند سالی است که رخت از جهان فروبسته و در میان ما نیست. مردی که با کسب مدال طلای سنگین وزن کشتی آزاد در مسابقات جهانی ۱۹۸۹ مارتینی سوییس نام خود را جاودانه کرد و پس از چندین مرتبه کسب عنوان نخست کشتی پهلوانی، لقب پهلوان باشی را برای همیشه به خود اختصاص داد. در این میان یک پرسش گزنده صورت احساس را خراش می دهد و آن اینکه اکنون سوخته سرایی کجاست؟ آیا در این بحبوحه المپیک و اعزام گروه به گروه ورزشکاران به توکیو، کسی از این چهره نام آشنا و پرچمدار سابق ورزش ایران نشانی دارد؟ مسئولان ورزش اطلاع دارند مرد افتخار آفرین سال های نه چندان دور ورزش این آب و خاک کجاست و در چه شرایطی قرار دارد. دلاور بی همتایی که دیدن اندام تنومند و اقتدار و توان او لرزه بر اندام نامداران کشتی جهان میافکند، مدت های مدیدی است از ضعف جسمانی و بیماری رنج می برد. اینکه کجاست و در چه شرایطی قرار دارد،بماند. گاهی اوقات زبان از بیان حقایق قاصر است زیرا آنان که باید روزگاری قاتق نان می شدند قاتل جان شدند. دریغ از روزگاری که برای یاران صرف شد و افسوس از آن زجر و اندوهی که به خاطر جانان به جان خرید.
اینک باید پرسید وظیفه چه کسانی است تا به حکم وظیفه پی گیر حال و روزگار امثال سوخته سرایی باشند؟ پاسخ این پرسش چندان مشکل نیست بلکه مشکل آنجاست که کسی احساس مسئولیت نمی کند. به احتمال فراوان باید مسئولان ذیربط از اوضاع سوخته سرایی اطلاع داشته و در جریان زندگی و مکان استقرار بوده باشند. واقعا حیف است در آستانه المپیک و شور و هیجان ناشی از این رویداد بزرگ یادی نکنیم از قهرمان نامداری که روزگاری حضور و وجودش در میادین ورزشی، میلیون ها ایرانی را به شور و نشاط وا می داشت.
به قلم:محمدرضا کاظمی