آن روز که آقای کلهر ورزش همگانی را با یک سوت اداری تعطیل کرد؛ بیسروصدا، بیپاسخگویی و بدون هیچ توجیه علمی. از همانجا مرگ تدریجی آن آغاز شد. پس از آن نیز، پیکر نیمهجانش را میان طبقات وزارت ورزش گرداندند و به کسانی سپردند که حضورشان در این حوزه، نه محصول شایستگی، بلکه نتیجه فشار، توصیه و رانت بود.
امروز، سپردن ورزش همگانی به افراد غیرورزشی و پیوند زدن آن با حوزههایی بیربط، یک خطای ساده مدیریتی نیست؛ یک خیانت آشکار به سلامت جامعه است. ورزش همگانی نه تریبون فرهنگی است، نه پروژه نمایشی و نه ابزار پر کردن ساختارهای اداری. این حوزه، علمی است، تخصص میخواهد، تجربه میخواهد و شناخت دقیق از جامعه و بدن انسان.
نتیجه این سوءمدیریت کاملاً روشن است:
مردمی کمتحرک، جامعهای خسته، افزایش بیماریهای مزمن، رشد افسردگی، بالا رفتن هزینههای درمان و فاصله گرفتن ورزش از توده مردم. وقتی ورزش همگانی نابود میشود، قهرمانی هم در بلندمدت میمیرد؛ چون بدون مردم سالم، نخبهای شکل نمیگیرد.
فاجعه بزرگتر، عادی شدن این وضعیت است؛ عادی شدن انتصاب غیرمتخصصها، عادی شدن حذف کارشناسان، عادی شدن تصمیمگیری درباره سلامت میلیونها نفر بدون کوچکترین صلاحیت علمی. این همان نقطهای است که ورزش دیگر مسئله ورزشی نیست، بلکه به بحران اجتماعی تبدیل میشود.
اکثر وزیران ورزش در سالهای گذشته، تحت فشارهای بیرونی، این پست تخصصی را به افرادی سپردهاند که هیچ نسبتی با ورزش نداشتهاند. نتیجه آن نیز چیزی جز مرگ ورزش همگانی نبوده است. نه برنامهای ملی باقی مانده، نه راهبردی مشخص و نه امیدی برای بازگشت مردم به تحرک و نشاط.
ورزش همگانی اگر به اهلش سپرده نشود، احیا نخواهد شد.
اگر مدیریت آن از رانت پاک نشود، زنده نخواهد ماند.
و اگر تخصص به جای سیاست ننشیند، باید منتظر جامعهای بیمارتر، افسردهتر و پرهزینهتر بود.
تابوت ورزش همگانی هنوز دفن نشده، اما بر دوش مدیران غیرتخصصی سنگینی میکند. هر روز تعلل، یک گام دیگر به سمت دفن سلامت عمومی است؛ و این بار، هزینه آن را نه مدیران، که مردم خواهند پرداخت.
علی افتخاری
کارشناس ورزش