وقتی فردی فاقد صلاحیت بهواسطهی رایزنیهای پشتپرده به جایگاه مدیریتی میرسد، نخستین قربانی آن، اعتماد جامعه ورزشی است. ورزشکاران و مربیانی که سالها با تلاش، انضباط و تعهد مسیر پیشرفت را طی کردهاند، ناگهان خود را در سایهی کسانی میبینند که از مسیر شفاف رقابت عبور نکردهاند.نتیجه، سرخوردگی نخبگان و تضعیف انگیزه در نسلهای آینده است.
جامعه ورزشی در برابر چنین انحرافاتی وظیفهای سنگین دارد:
نخست، سکوت نکردن. سکوت در برابر بیعدالتی، بهمنزلهی تأیید آن است. صدای اعتراضِ آگاهانه، حتی اگر در ابتدا شنیده نشود، دیر یا زود وجدان عمومی را بیدار میکند.
دوم، روشنگری. ورزشکاران، پیشکسوتان و رسانهها باید با زبان منطق و مستندات، چرایی و چگونگی این انحرافات را برای مردم و مسئولان بازگو کنند.
و سوم، پیگیری قانونی. نهادهای نظارتی، دیوان عدالت اداری و کمیتههای بازرسی وزارت ورزش ابزارهای قانونی برای اصلاح چنین روندهایی در اختیار دارند؛ اما تنها زمانی به کار میافتند که جامعه ورزشی از آنها مطالبهگری کند.
مدیریت در ورزش، نه میدان لابیگری، که عرصهی امانتداری است. هر صندلی مدیریتی در ورزش، جایگاه اعتماد مردم و سرمایه ملی است. اگر فاقدان صلاحیت آن را غصب کنند و شایستگان کنار بمانند، سقوط اخلاقی از درون آغاز میشود. در چنین شرایطی، سکوت، خطاست و روشنگری، وظیفه. ورزش تنها میدان رقابت جسمها نیست؛ میدان آزمون وجدانها نیز هست.
بقلم نصراله کاکاوند